نقدوبررسی انواع بازی ها
داستان بازی Horizon Zero Dawn
Horizon Zero Dawn یکی از بازیهای مشهور و بسیار محبوب کنسول پلی استیشن ۴ است که در زمان عرضه توانست نظر مثبت منتقدان و گیمرها را نیز به دست بیاورد. داستان جذاب، عجیب و نو بازی Horizon Zero Dawn یکی از دلایل محبوبیت این عنوان است. در این مطلب قصد داریم تا نگاهی به داستان بازی Horizon Zero Dawn انداخته و آن را بررسی کنیم، پس با ما همراه باشید.
بازی Horizon Zero Dawn شما را به قرن ۳۱ میبرد اما در کمال تعجب باید گفت که این دوران بیشتر شباهت به قرون وسطی دارد. در این قرن تعداد آدمها به طرز چشمگیری کاهش پیدا کرده و افراد باقی مانده نیز در قبیلههای مختلفی در حال زندگی هستند. در این زمان شاهد کاهش تکنولوژی هستیم و همین موضوع سبب شده تا سبک زندگی مردم، شباهت بسیار زیادی به دوران غار نشینی و ابتدای تاریخ پیدا کند.
در کنار قبایل مختلف، شاهد رباتهای گوناگونی نیز در بازی هستیم که در واقع این رباتها در گذشته ساخته شدند و امروزه از آنها به عنوان ابزارهای مختلف استفاده میشود و مردم برای انجام کارهای گوناگون از این ربات بهره میبرند. نکته حائز اهمیت آن است که برای استفاده از این رباتها باید آنها را شکار کرد و سپس از بخشهای مختلف آنها بهره برد. در بازی شاهد قبیلههای مختلفی هستیم که هریک از آنها محل زندگی مخصوص به خود را داشته و خدای هر یک از این قبیلهها با دیگری متفاوت است. داستان بازی در قبیله نورا (Nora) روایت میشود.
شروع داستان الوی (Aloy)
در شروع بازی Horizon Zero Dawn شما داستان دختر بچه ای به نام الوی را مشاهده میکنید که در قبیله نورا زندگی میکند، اما از همان بدو کودکی او را به عنوان یک تبعیدی به یک تبعید شده دیگر قبیله میسپارند تا الوی را بزرگ کند. با بزرگ شدن الوی میتوانید نفرت سایر افراد قبیله را نسبت به او مشاهده کنید و حتی در نگاه کردن و زمزمههای ناخوشایند شان نیز ببینید که چه نفرتی از الوی در آنها وجود دارد.
علت نفرت افراد قبله از الوی به دلیل این است که مادران قبیله نورا او را در کودکی پیدا کردند. او مادری نداشت و به خاطر اهمیت نقش مادر در بین مردم قبیله نورا، او طرد شده است. به همین دلیل او را تبعید کرده و به شخص دیگری به نام راست (Rost) سپردن تا الوی را بزرگ کند.
با گذشت زمان و بزرگتر شدن الوی، زمانی که او در حال گشت و گذار در اطراف قبیله بود، یک دستگاه کوچک به نام فوکس (Focus) را پیدا میکند. الوی با قرار دادن فوکس بر روی گوش خود متوجه میشود که حالا به سطح جدیدی از درک از محیط پیرامون خود رسیده و میتواند با اسکن کردن اطراف خود، اطلاعات بیشتری در مورد دنیا به دست بیاورد. بالاخره یک روز الوی به سراغ راست رفته و از او در مورد پدر و مادر خود سوال میپرسد، راست اما به الوی پاسخ میدهد و میگوید که اطلاعی در رابطه با پدر و مادر او ندارد و تنها سرپرستی الوی به او سپرده شده است.
راست الوی را راهنمایی کرده و میگوید که الوی برای آن که به پاسخ سوالات خود برسد، باید در مسابقه اثبات ارزش شرکت کرده و در این مسابقه پیروز شد. در صورت پیروزی، الوی به عنوان عضو رسمی قبلی نورا در آمده و این امکان را دارد تا از رئیس قبیله هر درخواستی کند، اما برای موفقیت در آزمون اثبات ارزش باید تمرینات بسیار زیادی انجام داد. با پافشاریهای بسیار زیاد الوی، بالاخره راست قبول میکند تا به او کمک کرده و برای این مسابقات او را آماده کند.
آزمون اثبات ارزش الوی
برای موفقیت در این مسابقه الوی و راست تمرینات بسیار زیادی انجام میدهند و با گذشت چند سال حالا الوی بزرگتر شده و مهارت فوق العادهای در تیراندازی پیدا کرده است. زمانی که الوی برای شرکت در این مسابقه راهی قبیله نورا میشود، ناگهان از طریق فوکس سیگنالهایی از محیط دریافت میکند و مشاهده میکنیم که این سیگنالها از سوی یک مرد در حال ارسال است. الوی تلاش میکند تا خود را به این مرد برساند اما به دلیل ازدحام جمعیت نمیتواند و باید در مسابقه اثبات ارزش شرکت کند.
الوی در مسابقه شرکت کرده و در نهایت میتواند در این آزمون اثبات ارزش پیروز شود اما زمانی که یکی از مادران قبیله نورا قصد دارد تا او را به عنوان برنده مسابقه اعلام کند، ناگهان گروهی به قبیله حمله کرده و افراد قبیله نورا را میکشند.
نورا از این اتفاق عصبانی شده و به سمت این مهاجمها حمله میکند و آنها را یک به یک از پای در میآورد. بعد از کشتن این مهاجمها الوی متوجه میشود که آنها نیز دستگاه فوکوس داشته و بر روی گوش خود نصب کردند. در همین زمان فرمانده گروه مهاجم یعنی هلیس (Helis) به الوی حمله کرده و سعی میکند تا او را بکشد اما راست برای نجات الوی آمده و با هلیس مبارزه میکند اما در نهایت هلیس آسیب بسیار زیادی به راست میزند.
در این زمان هلیس با قرار دادن بمبی در قبیله سعی میکند تا این مکان را از بین ببرد اما راست در لحظه آخر برای نجات دادن الوی او را از بالای کوه به پایین پرت میکند تا بر اثر این انفجار کشته نشد، اما خود راست در این حادثه از بین میرود. به دلیل پرت شدن از کوه الوی بیهوش میشود اما پس از به هوش آمدن خود را در یک مکان عجیب و ناآشنا مشاهده میکند.
پاسخ به سوالات الوی
پس از به هوش آمدن الوی مشاهده میکنیم که او را یکی از مادران قبیله نجات داده است. الوی از او میخواهد که داستان زندگی اش را بفهمد و این مادر پاسخ میدهد که در گذشته او را در یک معبد پیدا کردند. مادران قبیله در ابتدا فکر کردند که این یک هدیه است اما یکی از بزرگان قبیله گفت که الوی نحس بوده و برای قبیله خطرناک است و به همین دلیل آنها الوی را از قبیل تبعید کرده و سرپرستی او را به راست میسپارند.
پس از فهمیدن جواب سوالات خود، الوی برای پیدا کردن مردی که در هنگام مسابقه مشاهده کرده بود، راهی میشود. پس از پس از گشت و گذارهای فراوان بالاخره الوی میتواند آن مرد را که نام الین (Olin) است را پیدا کند. الوی متوجه میشود که الین برای یک فرقه مذهبی به نام اکیلیپس کار میکرده و این گروه معبودی به نام هیدیس را میپرستند که در واقع یک شیطان است و این گروه مذهبی همان افرادی بودند که به قبیله نورا حمله کردند. الوی در رابطه با دستگاه فوکس نیز سوالاتی از الین میپرسد و در جواب متوجه میشود که در واقع فوکس یک دستگاه ارتباطی است. در ادامه الوی یک مقرر از انسانهای قدیمی را پیدا کرده و سعی میکند تا وارد این مقرر شود.
پروژه زیرو دان (Zero Dawn)
با رسیدن به مقرر انسانهای گذشته، در کمال تعجب میبینیم که درب مقرر برای الوی باز میشود. علت این اتفاق شباهت ژنتیکی بسیار زیاد الوی با یک دکتر به نام الیزابت سوبک (Elisabet Sobeck) است. در طول مسیر برای رسیدن به این مقرر یک مرد به نام سایلنز (Sylens) نیز به الوی کمک کرده و او را از رخدادهای مختلف آگاه میکند.
با ورود الوی به مقرر انسانهای گذشته، او میفهمد که در زمانهای قدیم رباتها برای کمک به انسانها ساخته شدند. به همین خاطر به آنها قابلیتهای بیولوژیکی مختلفی داده شده است. وجود همین قابلیتها سبب شده تا رباتها برای پیدا کردن قضا و بقا کارهای مختلفی را انجام دهند.
انسانهای گذشته غذای این رباتها را گیاه و حیوانات در نظر گرفتند اما با گذشت زمان شاهد کم شدن انسانها بودند و متوجه شدند که این رباتها انسانها را به عنوان غذا میخورند. فارو (Faro) به عنوان رئیس شرکت تولید کننده این رباتها پس از فهمیدن این مسئله تلاش میکند تا این گلیچ رباتها را از بین ببرید اما شرایط بدتر شده و رباتها انسانهای بیشتری را کشته و بر زمین مسلط میشوند.
بعد از رخ دادن این اتفاقات انسانهای باقی مانده به رهبری دکتر الیزابت سوبک سعی میکنند تا دوباره حیات و زندگی را به کره زمین برگردانده و فضایی را برای زندگی مجدد انسانها فراهم کنند. آنها اسم این پروژه رو زیرو دان میگذراند. در این پروژه الیزابت سوبک یک هوش مصنوعی به اسم گایا (Gaia) را به وجود میآورد که به وسیله گایا قرار بود تا حیات دوباره به زمین باز گردد.
گایا در ابتدا گیاهان را بر روی زمین به وجود میآورد و با داشتن DNAهای مختلف شروع به تولید انسان میکند. برای تکمیل فرآیند بازسازی زمین، گایا به عنوان مادر طبیعت دارای ۹ زیر شاخه است که هر یک از این زیر شاخه ها، از یکی از اساطیر یونان باستان الهام گرفته شده و وظیفه خاصی را برعهده دارد. به عنوان مثال پوسایدون وظیفه احیا کردن آبهای کره زمین را بر عهده داشت.
آخرین بخش از گایا اما هیدیس (Hades) است. او همان خدایی است که توسط گروه اکیلیپس پرسیده میشود. در واقع هیدیس وظیفه داشت تا در صورتی که پروژه زیرو دان به هر دلیلی نتوانست به درستی کار خود را انجام دهد، به صورت خودکار کل کره زمین را از بین ببرد.
نبرد گایا و هیدیس
با گذشت زمان گایا به عنوان هوش مصنوعی اصلی متوجه میشود که هیدیس به صورت خودکار فعال شده و قصد دارد تا وظیفه خود، یعنی نابودی کره زمین را انجام دهد. گایا برای جلوگیری از این اتفاق تصمیم میگیرد تا خود را نابود کرده تا هم او و هم تمامی زیر مجموعه هایش از بین بروند.
با این کار هیدیس دیگر توانایی از بین بردن کره زمین را نخواهد داشت اما هیدیس فرار کرده و خود را به یک هسته ای کامپیوتری دیگر منتقل میکند. پس از آن که گایا متوجه این اتفاق میشود، پیش از نابود شدن از روی ژن الیزابت سوبک یک دختر به وجود میآورد. این دختر بچه همان الوی است که وظیفه او از بین بردن هیدیس میباشد.
از بین بردن هیدیس
برای از بین بردن هیدیس، الوی به سراغ سایلنز رفته و از او کمک میخواهد. الوی و سایلنز میفهمند برای از بین بردن هیدیس آنها باید دادهها و اطلاعات مختلفی را به دست آورده و از آنها استفاده کنند. در طول مسیر سایلنز به الوی میگوید که پس از نابودی گایا او بوده که توانسته هیدیس را آزاد کند و فرقه اکیلیپس را به وجود بیاورد.
در واقع هیدیس به سایلنز قول داده بود که در ازاء آزادی، دانش فوق العاده ای به او هدیه میدهد اما پس از آزادی به عهد خود وفا نکرده و قدرت را در دست میگیرد و حالا سایلنز قصد دارد تا از هیدیس انتقام بگیرد.
برای نابودی هیدیس، سایلنز و الوی باید به مقرر اکیلیپس حمله کرده و در آن جا هیدیس را از بین ببرند. برای این کار آنها سعی میکنند تا یک تیم قدرتمند را ایجاد کنند. پس از آن، الوی و سایلنز به مقر اکیلیپس حمله میکنند. در ابتدا آنها رئیس گروه اکیلیپس یعنی هلیس را از بین میبرند و در نهایت نیز با هیدیس مبارزه کرده و او را نابود میکنند.
با از بین رفتن هیدیس، الوی میتواند آخرین مکالمه مادرش یعنی الیزابت سوبک و گایا را بشنود. در این مکالمه الیزابت به گایا میگوید که همیشه دوست داشته تا یک دختر شجاع، مهربان و باهوش داشته باشد که بتواند دنیا را نجات دهد.
هیدیس همچنان زنده است
در آینده گروهی از انسانها دوباره با هیدیس روبرو میشوند و او را زنده میکنند. هیدیس شعله ای از تباهی را در آسمان منتشر میکند. این تباهی توسط سایلنز دریافت میشود و میبینیم که او با این کار هیدیس را درون کپسول کوچک نگه میدارد. در کنار سایلنز یک ربات غول پیکر نیز وجود دارد. در واقع این پایان بندی نشان میدهد که سایلنز با آن چیزی که در طول بازی از او دیدیم، متفاوت بوده و شخصیت بسیار پیچیده ای دارد که در نسخه بعدی باید با این شخصیت مواجه شویم.
در اینجا داستان بازی Horizon Zero Dawn به پایان میرسد و اتفاقات بعدی را باید در نسخه آینده این مجموعه دنبال کرد.
حرف آخر
در این مطلب به سراغ داستان بازی Horizon Zero Dawn رفته و نگاهی به آن انداختیم. اگر به دنبال یک بازی خاص و جذاب هستید، به شما پیشنهاد میکنیم تا حتما به سراغ این اثر رفته و این بازی جذاب را تجربه کنید.