نقدوبررسی فیلم وسریال

بررسی فصل اول سریال ویچر (The Witcher)؛ آن روی سکه

ساخت اقتباس از یک اثر هیچگاه آسان و بی‌دردسر نیست. اینکه یک اقتباس عالی و موفق از مجموعه کتاب‌های ویچر در مدیوم بازی‌های ویدیویی ساخته شده که حتی موفقیتی فراتر از اثر اصلی به ارمغان‌ آورده، لزوماً این تضمین را نمی‌دهد که اقتباس دیگری در یک مدیوم متفاوت باز هم همان نتیجه را در بر داشته باشد. هرچند، تا زمان پخش اثر چندین بار تردیدهایی در مورد آن به سراغم آمد اما به‌عنوان فردی که لحظه‌های خاطره‌انگیز فراوانی با سری بازی‌های ویچر و تجربه‌ی خوشی با مجموعه‌ کتاب‌هایش داشته و مهم‌تر از آن به‌عنوان یک دوست‌دار آثار فانتزی، وقتی خبر ساخت سریال ویچر را در میان چندین سریال دیگر از مجموعه‌های عظیم و غنی فانتزی شنیدم، برای سریال ویچر بیش‌تر‌ از دیگر آثار خوشحال شدم، چراکه با تجربه‌ی خوب بازی‌های اقتباس شده، به‌نظر می‌آمد که حداقل پتانسیل ساخت اقتباس‌های دیگری در دنیای ویچر وجود دارد. با این حال، پس از پخش سریال دریافتم که آن تردید‌هایی که گهگاه نسبت به سریال داشتم، بیجا نبوده است. در بررسی فصل اول سریال ویچر (The Witcher‌) نت‌فلیکس، باید بگوییم این سریال، سریال خوبی نیست. ویژگی‌ها و لحظات خوبی در سریال وجود دارد و حتی بعضی از قسمت‌های آن هم جذاب و راضی‌کننده‌ست اما کلیت اثر دچار مشکلی است که آن را به دردسر بزرگی انداخته است. اصلی‌ترین مشکل در فصل اول که از چند جنبه به آن ضربه وارد کرده، فیلمنامه آن است. فیلمنامه‌ای که میان اقتباس دقیق از رمان و در آوردن یک اثر مستقل با روایت مناسب گیر افتاده، و هیچکدام را به سرانجام نرسانده است.

بررسی سریال ویچر - 1

قبل از اینکه پیکان انتقاد را به‌سمت سریال و عملکرد عواملش روانه کرد، باید این نکته را گفت که دو کتاب اول که منبع اقتباس فصل نخست این اثر بوده‌اند، از داستان‌های کوتاهی تشکیل شده است که گاه حتی ارتباط مستقیمی با هم ندارند. طبیعتاً چنین چیزی کار نویسندگان و شورانر را برای به‌تصویر کشیدن آن داستان‌ها در فرمت یک سریال تلویزیونی با ویژگی‌های خاصش، محدود می‌کند و این خود چالشی ایجاد می‌کند که کار گروه نویسندگان سریال را برای اقتباس دقیق از کتاب و مناسب با تلویزیون سخت می‌سازد؛ اما با این حال نباید نویسندگان را هم کاملاً از خطایشان مبرا کرد، چون که با این فرمت هم می‌توانست تصمیم‌های بسیار بهتری گرفته شود. اینکه دو کتاب چند صد صفحه‌ای را در یک فصل هشت قسمتی روایت کرد، چالش قبلی از پیش موجود را دوچندان می‌سازد. یکی از مشکلات عظیمی که این تصمیم عجیب ایجاد می‌کند، همان چیزی است که فصل آخر «بازی تاج‌وتخت» هم به آن دچار شده بود؛ روایت سریع و پرعجله‌ای که به‌جای انجام دادن صحیح کار، صرفاً کار را به‌هر نحوی، ناتمام یا ناصحیح و شلخته به اتمام می‌رساند. در کنار این موضوع که مصداق‌هایش در بسیاری از بخش‌های اثر قابل مشاهده است، روایت گنگ و درهم و برهم سریال را هم اضافه کنید که در چند اپیزود آغازین می‌تواند برای مخاطبانی که آشنایی قبلی با دنیای ویچر ندارند، بسیار گیج‌کننده باشد. البته، این ایراد برای همه‌ی قسمت‌ها صادق نیست و گاهی اپیزودهایی را می‌بینیم که هرچند کاملاً وفادار نبوده‌اند اما توانسته‌اند در دل مخاطب جا خوش کنند و جذابیت‌های خود را به مخاطب نشان دهند. به‌خصوص اپیزود ماقبل پایانی که یکی از اپیزودهای برتر سریال است.

هشدار مهم: ادامه‌ی متن، داستان سریال را لو می‌دهد!

بررسی سریال ویچر - 0

اولین اپیزود بر یکی از ماجراهای معروف و مهم گرالت تمرکز می‌کند. داستانی که گرالت را به بلاویکن می‌کشاند و به او لقب قصاب بلاویکن را می‌دهد. روایت این داستان و معرفی شخصیتی مثل رنفری در همان قسمت اول شوکه‌کننده و نامناسب است و گنگ بودن روایت و ناآگاهی مخاطب عام و ناآشنا با سری، او را در درک کامل اتفاقات این رویداد گیج می‌کند، با این حال به‌خاطر بازی خوب بازیگران و همینطور درست درآمدن چند سکانس مهم، می‌تواند کمی با مخاطب ارتباط برقرار کند. به‌خصوص اوج این قسمت در اواخر آن و مبارزه‌ی معروف گرالت با رنفری و سربازانش است که شاهد یک شمشیرزنی فوق‌العاده و اکشن هیجان‌انگیزی هستیم که فیلمبرداری حرفه‌ای و جذاب و موسیقی هیجان‌انگیز آن، لحظه را بسیار تاثیرگذارتر کرده است. البته، در ادامه سریال شمشیرزنی و مبارزات گرالت غالباً خوب از آب در آمده‌اند و توصیف مبارزه یک ویچر در کتاب را به‌خوبی به تصویر کشیده‌اند. پروداکشن سریال برای فصل اول، هرچند گاهی ضعف‌هایش آشکار است، اما همچنان قابل‌توجه است و گسترده‌تر شدن پروداکشن سریال‌ها در سال‌های اخیر را به‌وضوح نشان می‌دهد. با این حال، کارگردانی و فیلم‌برداری سریال همیشه در حال نوسان مکرر است. گاهی کارگردان قادر است یک لحظه مثل اکثر مبارزه‌ها را در بیاورد و گاه بسیار مبتدی عمل می‌کند. برای مثال، آن لحظه‌ در قسمت اول که گرالت آن جمله‌ی معروف «شرارت، شرارت است…» را به‌زبان می‌آورد، به‌یاد آورید. کارگردان با استفاده از دوربینی منفعلانه و خنثی نه آن لحظه را مثل تریلر سینماتیک معروف بازی‌ها (تریلر سینماتیک Killing Monster) حماسی می‌کند و نه می‌تواند همچون کتاب آن را در یک دیالوگ به ظاهر ساده‌ی میان گرالت و استرگبور در بیاورد. در کتاب هم این دیالوگ در میزانسنی حماسی گفته نمی‌شود اما باظرافت در دل دیالوگ دو شخصیت خود را نشان می‌دهد. حال این سکانس را در سریال به‌یاد بیاورید، هنری کویل در وسط قاب قرار دارد و به دوربین نگاه می‌کند و به‌طرزی تبلیغاتی جمله را می‌گوید. انگار کارگردان به او گفته این جمله‌ی مهمی است و باید بلند و رسا گفته شود و مهم نیست که چگونه گفته شود. البته، دوربین همیشه اینگونه منفعل نیست و گاه قاب‌های بسیار خوب و چشم‌نوازی را خلق می‌کند که از پس نشان دادن موقعیت شخصیت‌ها و رابطه‌ی آن‌ها برمی‌آید. برخلاف اینکه انگار افسار زمان در داستان از دست سازندگان رها شده، دوربین در لحظاتی مکان را بسیار خوب می‌سازد.

بررسی سریال ویچر - 2

با این حال، مشکل اصلی سریال ویچر در اپیزود اول که امتدادش در اپیزودهای بعد و کل سریال هم قابل لمس است، نوع روایت آن است. روایت غیر خطی در چند بازه‌ی زمانی مختلف، از هر سریالی وست‌ورلد نمی‌سازد (هرچند وست‌ورلد هم در فصل دو ضربه‌هایی از این قضیه می‌خورد!) و اینجا به وضوح به پاشنه‌ آشیلی برای اثر تبدیل شده است. در قسمت اول، علاوه بر ماجرای گرالت و رنفری در بلاویکن، یک خط داستانی دیگر در زمانی متفاوت روایت می‌شود. خط داستانی‌ای که به سقوط سینترا و ملکه‌ی آن می‌پردازد. مشکل اینجاست که نویسندگان می‌خواهند مرگ ملکه کلنته، سقوط سینترا و خداحافظی سیری و کلنته از همدیگر را در قالبی دراماتیک به‌تصویر بکشند و حس مخاطب را برانگیزند. این درحالی است که مخاطب در این برهه، هیچ آشنایی با کلنته و سیری ندارد. تا وقتی این دو هنوز به شخصیت تبدیل نشده‌اند و مخاطب آن‌ها را نمی‌شناسد، خداحافظی آن‌ها یا مرگ کلنته ابداً معنایی ندارد و حسی نمی‌تواند ایجاد کند. مخاطب به‌جای اینکه با سکانس احساساتی شود، صرفاً باید بدون حسی آن را بپذیرد. فقط آن‌هایی که کتاب‌ها را خوانده‌اند و با ویچر آشنایی زیادی دارند، ممکن است با این سکانس‌ها ارتباط برقرار کنند که رابطه‌ی آن‌ها هم با این صحنه‌‌ها، به‌خاطر سریال نیست؛ بلکه به‌خاطر خواندن کتاب و دانستن پیش و پس ماجراست. یعنی حسی که مخاطب آگاه و آشنا با کتاب با این لحظه می‌گیرد، صنمی با سریال و این اپیزود ندارد. این درحالی است که در ادامه و در قسمت‌های بعد به‌خصوص در قسمت چهار و هفت، کلنته را بیش‌تر و کمی درست‌تر می‌شناسیم و اگر مرگ او و سقوط سینترا پس از آن قسمت به‌صورت کامل به‌تصویر کشیده می‌شد و در دام این نوع روایت نمی‌افتاد، شاید در نگاه اول تاثیر بیش‌تری داشت.

بررسی سریال ویچر - 3

اپیزود دوم، کار را عجیب‌تر کرده و خط داستانی جدیدی را با محوریت ینفر (Yennefer) اضافه می‌کند تا داستان سریال ویچر در سه زمان مختلف جریان داشته باشد. ماجرای ینفر به‌خودی خود نمی‌تواند پاسخگوی همه ابهامات باشد اما تا حد زیادی به شخصیت و گذشته‌اش عمق داده و از این بابت عملکرد نسبتاً خوبی دارد؛ اما مشکل اینجاست که مدت زمانی که برای قصه‌ی او در نظر گرفته‌ شده، فشار زیادی به هسته‌ی اصلی داستانی که تا قبل از این هم به‌طرز عجولانه و سرسری دنبال میشد، وارد کرده است. همین قضیه باعث شده بعضی از وقایع مهم داستانی روایت نشوند یا روایت آن‌ها بسیار ابتر بماند. متاسفانه اگر معایب و مزایای وجود خط داستانی گسترده‌ی ینفر را در کفه‌ی ترازویی بگذاریم، معایب آن سنگین‌تر است. البته به صورت مجزا هم خط داستانی ینفر متناقض عمل می‌کند. با این حال، شخصیت ینفر علی‌رغم فاصله داشتنش با نسخه‌ی کتاب و بازی، در سریال به‌درستی پرداخته می‌شود و البته یکی دیگر از شخصیت‌های داستان او یعنی تیسیا د وریس هم به واسطه‌ی نقش‌آفرینی عالی بازیگرش، برای مخاطب ملموس می‌شود و نقش یک استاد جادوگری را به‌زیبایی می‌سازد.

بررسی سریال ویچر - 4

برای اقتباس یک اثر، دو رویکرد متفاوت وجود دارد که هرکدام موافقان و مخالفانی دارد. در یک رویکرد، شما منبع اقتباس را به‌عنوان مرجع قرار می‌دهید و اثر را کاملاً با توجه به آن می‌سازید. در رویکرد دیگر، علیرغم اینکه بعضی ویژگی‌های اصلی منبع را حفظ کرده‌اید اما به آن از زاویه‌ای دیگر نگاه می‌کنید و آن را با دیدی نو می‌سازید. نمونه‌های موفق و ناموفق هرکدام از این دو رویکرد در تاریخ فراوان است. در بررسی فصل اول سریال ویچر (The Witcher‌) می‌خوانیم این سریال در انتخاب بین این دو رویکرد سردرگم مانده و در نقطه‌ای میان مسیر این دو ایستاده است. نویسندگان گاهی توانسته‌اند گلیم سریال را از آب بیرون بکشند و روایت خود یا روایت کتاب را به‌درستی اجرا کنند اما در بسیاری از بخش‌ها یا در اجرای روایت ساخته‌ی خود مانده‌اند یا روایت کتاب را به‌گونه‌ای عجیبی سلاخی کرده‌اند. این قضیه، حتی در نیمه دوم فصل بیش‌تر دیده می‌شود. بگذارید از قسمت پنجم شروع کنیم که محوریتش داستان «آخرین آرزو»، آخرین داستان کوتاه کتاب اول ویچر، است. یکی از دلایل اهمیت این قسمت این است که به اولین ملاقات گرالت و ینفر و آغاز رابطه‌ی عاشقانه‌ی عجیبشان می‌پردازد. این یعنی در سریال خط زمانی دو شخصیت بالاخره بهم می‌رسد. فارغ از اینکه طرفدارن کتاب از بعضی تغییرات در قصه‌ی این قسمت دلخور شده باشند یا نه، مشکل اینجاست که روایت جایگزین سازندگان ابداً نمی‌تواند آن تنش و حساسیت لازم را ایجاد کند. در کتاب در انتهای این قصه یک نبرد اساسی و دشوار میان ینفر و آن جین رخ می‌دهد. وقتی کتاب، تنش نبرد این دو و بعد دخالت گرالت در آن را می‌سازد، آنجاست که معنای اهمیت آخرین آرزوی گرالت مشخص می‌شود. چیزی که با ساده‌سازی آن در سریال عملاً تاثیر و اهمیت خود را از دست داده و بسیار ابتدایی به‌نظر می‌رسد. این قضیه کم‌وبیش در اپیزود شش هم نمایان است و عملاً شخصیت‌های جدید معرفی شده در آن اپیزود هیچگاه به‌درستی پرداخته نمی‌شوند و در ریتم روایی سریع و آشفته سریال گم می‌شوند. برخی از آن‌ها مثلاً آن شوالیه، به‌شدت کاریکاتوری می‌شوند و برخی دیگر مثل یارپن زیگرین و بوهولت عرض اندام پیدا نمی‌کنند.

بررسی سریال ویچر - 5

با این حال، بدترین اتفاق در اپیزود پایانی رخ‌ می‌دهد. اپیزودی که قرار است آشی که سازندگان در طول فصل در حال پختش بودند را کامل کنند؛ ولی از اساس لنگ می‌زند. در ابتداً، نبردی که در اپیزود هفت به‌درستی زمینه‌سازی آن انجام شده بود و خود سریال هم از اهمیت فراوان آن سخن می‌گوید، هدر می‌رود و اهمیت جادوگران و جان‌فشانی آن‌ها آنگونه که باید حماسی و تاثیرگذار به‌تصویر کشیده نمی‌شود. نویسندگان صرفاً به‌خاطر پررنگ‌تر کردن اهمیت ینفر و خلق یک صحنه‌ی قهرمانانه‌ی مصنوعی، همه‌ی کار را به او می‌سپارند و اهمیت جادوگران دیگر را تحت‌الشعاع قرار می‌دهند. اما شاید عذاب‌آور‌ترین سکانس این قسمت برای خوانندگان کتاب ویچر، سکانس پایانی سریال باشد. سکانسی که عملاً پتانسیل عظیم بخش مهمی و زیبایی از کتاب‌ها را تباه می‌کند و بدتر از آن، تمام زمینه‌سازی‌های ریز و درشت سریال را هم برای ملاقات گرالت و سیری نادیده می‌گیرد. برخلاف سریال تلویزیونی، در کتاب‌ها سیری و گرالت قبل از این لحظه‌ی خاص هم در بخشی همدیگر را ملاقات کرده و می‌شناختند. همین قضیه در منبع اصلی باعث شده تا دیدار دوباره‌ی این دو شخصیت در لحظه‌ی پایانی کتاب دوم، کلیدی باشد و معنا پیدا کند؛ چیزی که ابداً در اثر نت‌فلیکس دیده نمی‌شود. تصور کنید، بعد از همه‌ی سختی‌‌ها و عذابی که در سریال سیری برای رسیدن به سرنوشتش می‌چشد، بالاخره گرالت را پیدا می‌کند اما در این لحظه‌ی به‌خصوص و دراماتیک همه‌چیز را فراموش می‌کند و دیالوگ سطحی و در نوع خود عجیب “ینفر کیه؟” را می‌گوید و بعد هم کات. عملاً آن همه تاکید اغراق‌آمیز روی سرنوشت در تمام اپیزودهای سریال هم با این جمله نادیده گرفته می‌شود. شاید سازندگان گمان برده‌اند که از زمانشان بهینه استفاده کرده‌اند اما این نکته‌ی را درک نکرده‌اند که تمام بار و سنگینی حسی آن لحظه را با این کار به نابودی کشانده‌اند.

بررسی سریال ویچر - 6

با وجودی که فیلمنامه‌ و کارگردانی در بعضی از لحظات کلیدی مخاطب را پس می‌زند، The Withcer ویژگی‌های ممتازی هم دارد که می‌تواند این بدی‌ها را برایش تلطیف‌ و بیننده (به‌خصوص طرفداران بازی‌ها) را به دیدن ادامه سریال مشتاق کند. اولین نکته‌، تیم بازیگری سریال ویچر است که علیرغم دور بودن برخی شخصیت‌ها نسبت به منبع اقتباسی، بازیگران عملکرد جان‌داری ارائه می‌دهند و شخصیت‌های خود را برای مخاطب مهم می‌سازند و حداقل کاراکتری را که داشته‌اند، در شکلی بسیار مطلوب به‌تصویر می‌کشند. شاید برجسته‌ترین مورد، هنری کویل در نقش گرالت باشد. از طرفی علاقه‌ی او به بازی‌ها و کتاب ویچر و از طرف دیگر درک درست او از شخصیت گرالت، باعث شده کویل در مدت کوتاهی در دل بسیاری از مخاطبان جا خوش کند و بتوانیم او را به‌عنوان گرالت سریال با استقبال بپذیریم. دیگر بازیگران هم بیش‌وکم از عهده‌ی نقش خود برآمده‌اند اما یکی از برجسته‌ترین شخصیت‌های داستان که به‌واسطه‌ی بازی خوب نقشش بسیار نزدیک به منبع اقتباس درآمده، یسکییر (یا همان دندلاین) است. به‌خصوص آهنگ‌هایی که او در سریال می‌خواند هم فوق‌العاده از آب در آمده‌اند و در بطن سریال جفت‌وجور شده‌اند. ترانه‌هایی که می‌تواند زمزمه‌ی طرفداران هم بشود.

بررسی سریال ویچر - 6

دیگر مزیت سریال ویچر که برخلاف دیگر ویژگی‌هایش در طول هشت قسمت ثابت و استوار مانده و حتی بهبود پیدا کرده، موسیقی متن‌ آن است. موسیقی متنی که به خاطر تم خاصش برای گیمرهایی که سری ویچر را بازی کرده‌اند، تاحدی آشنا هم هست. آهنگساز اثر توانسته با درک موقعیت‌های خاص سریال بهره‌ی به‌جایی از موسیقی ببرد. یکی از نمونه‌های درخشان آن، لحظات پایان قسمت هفتم است. جایی که دوباره سقوط سینترا و کلنته را شاهد هستیم. در اپیزود اول برای این سکانس، موسیقی کاملاً فضای تیره و غمگینی داشت که در قسمت هفت هم دقیقاً همین فضا حفظ شده اما با این تفاوت که اینبار با دیدن بخش دیگری از وقایع داستانی که در این اپیزود رخ می‌دهد، اندک امیدی هم برای مخاطب برقرار است. به همین خاطر، این‌بار در کنار تم قبلی، با صدای زیر و کمتر، تم امیدوارانه‌تری هم نواخته می‌شود که فضای کلی موسیقی را با همه‌ی تیره بودنش، کمی لطیف‌تر می‌کند.

بررسی سریال ویچر - 7

همانگونه که در توصیف جادو در فصل اول آمده، سریال ویچر هم می‌خواسته جادو بکند، غافل از آنکه در دام آشوب و هرج‌ومرج کنترل نشده گرفتار شده است. آشوبی که اساساً فیلمنامه و روایت گاه از هم گسیخته‌ی آن را هدف قرار داده است. با وجودی که انتظارات را در اواخر کم کرده بودم، اما اثر نت‌فلیکس مرا ناامید کرد. البته، ویچر اثر بی‌ارزش و دون‌مایه‌ای نیست و در بخش‌ها و قسمت‌هایی حتی به فراز و بلندی هم می‌رسد و این می‌تواند ارزش تماشایش را برای طرفداران این سریال توجیه کند. باوجود تمام چیزهایی که در بررسی سریال ویچر گفته شد، من پرونده سریال را در این لحظه نمی‌بندم و گمان می‌کنم می‌توان حداقل برای یک فصل دیگر به سازندگانش فرصت داد؛ چرا که یکی از اصلی‌ترین ضعف‌های‌ این فصل، عدم توانایی در حل چالش روایت منسجم داستان‌های کوتاه دو کتاب اول بوده است. با پشت سر گذاشتن این کتاب و زمینه‌سازی این فصل، می‌توان همچنان به روایت داستان اصلی و پیوسته سری در فصل‌های آینده امیدوار بود.

[تعداد: 0   میانگین:  0/5]
مشاهده بیشتر

علی زمانی

جی اس ام دیجیتال یک رسانه‌ی آنلاین با موضوع فناوری و سبک زندگی مدرن است که در بهمن سال 1397توسط علی زمانی ایجاد شد. تیمی از کارشناسان و افراد متخصص در حوزه‌های فناوری، بازی‌های کامپیوتری، فرهنگ‌ و هنر و سبک زندگی در جی اس ام دیجیتال دور هم آمده تا بهترین و کامل‌ترین مرجع اخبار و مقالات این حوزه‌ها را در اختیار کاربران قرار دهد حالا ما این‌جاییم. آمده‌ایم فردا را آغاز کنیم. آمده‌ایم چشم‌انداز فردا را برای‌تان ترسیم کنیم. با جی اس ام دیجیتال فردای دنیای فناوری برای‌تان روشن‌تر می‌شود. فردا این‌جا آغاز می‌شود.

نوشته های مشابه

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بستن
بستن
رفتن به نوار ابزار