نقدوبررسی فیلم وسریال

نقد فیلم Candyman – زنبور، آینه و قلاب فلزی

زیرژانر اسلشر، یکی از زیرژانرهای محبوب فیلم‌های ترسناک است. قاتلی با سلاحی منحصر به فرد و انگیزه‌ای خاص، شروع به کشتن انسان‌های بی‌گناه و شاید گناهکار می‌کند. دهه هشتاد و نود، اوج ژانر اسلشر بوده است. از فردی کروگر A Nightmare at Elm Street بگیرید تا مایکل مایرز Halloween. هر کدامشان با پوشش خاص خود، برای مدت‌ها تبدیل به کابوس تماشاچیان می‌شدند. در کنار تمامی این قاتلان، دنیل روبیتایل Candyman نیز به یکی از این افراد شاخص در دهه نود تبدیل شد. یک ژاکت کرمی رنگ بلند، قلاب فلزی به دست و صدایی مور مور کننده. اگر اسمش را پنج بار جلوی آینه بگویی، ناگهان از پشت سرت ظاهر شده و تو را می‌کشد. او کندی من نام دارد.

این شخصیت توسط کلایو بارکر، نویسنده سبک وحشت بریتانیایی، در سال 1985 خلق شد. در سال 1992 برنارد رز این شخصیت را بر پرده سینما آورد. فیلم به محبوبیت رسید و در سال‌های 1995 و 1999 برای آن دنباله‌هایی ساخته شد که هیچکدام به خوبی قسمت اول نبودند و فراموش شدند. حال جوردن پیل و نیا داکوستا بعد از حدود 20 سال، این شخصیت را دوباره روی پرده سینما آوردند و دنباله‌ای بر فیلم نخست را ساختند. با نقد این فیلم همراه ما باشید.

Candyman به کارگردانی نیل داکوستا و نویسندگی نیل داکوستا، جردن پیل و وین روزنفلد است. از بازیگران فیلم می‌توان به یحیی عبدالمتین دوم، تونی تاد، تیونا پریس و کولمن دومینگو اشاره کرد. جان گولسریان فیلمبرداری ، رابر ای.ای. لاو ملقب به لیچنس موسیقی متن و کاترین هدستروم تدوین فیلم را برعهده دارد. داستان فیلم ادامه نسخه اول فیلم است. جایی که آنتونی بزرگ شده است و تشکیل زندگی داده است. او یک نقاش شده است و برای سوژه جدید نقاشی‌اش، درمورد کندی‌من تحقیق می‌کند. لازم به ذکر است بهتر است قبل از دیدن این فیلم، برای درک بهتر داستان نسخه 1992 را مشاهده کنید.

Candyman درباره نژادپرستی و نفرت است. داستان شخصی به نام دنیل روبیتایل که پسر یک برده بوده، اما پدرش تلاش می‌کند برای پسرش زندگی خوبی را فراهم کند که موفق نیز بوده است. او در جایگاه عالی جامعه ادامه زندگی می‌دهد و به حرفه نقاشی روی می‌آورد. فردی از او درخواست می‌کند که پرتره‌ای از دخترش بکشد. اما دنیل عاشق دختر می‌شوند و در این مدت، دختر حامله می‌شود. آن فرد عصبی شده و اشخاصی را نزد او می‌فرستد. آنها دست او را قطع می‌کنند و به جایش یک قلاب فلزی می‌گذارند، بر روی بدن او عسل می‌مالند تا از نیش خوردن زنبورها بمیرد و سپس، او را آتش زدند. یک داستان خشن درمورد اختلاف طبقاتی، ندانستن حد خود در آن زمان و عواقبش.

فیلم تقریبا به هیچ خط قرمزی درمورد خشونت توجه نمی‌کند. از این داستان سر راست برای مفهوم خشونت مربوط به نژادپرستی استفاده می‌کند و این بار، جردن پیل ابعاد بیشتری به این قضیه اضافه می‌کند. در فیلم اول فهمیدیم که کندی‌من، این قتل‌ها را انجام می‌دهد تا نامش همیشه بر روی زبان‌ها بماند. برایش مهم نیست چه کسی را می‌کشد. می‌خواهد کودک باشد یا پیر، سفید باشد یا سیاه، مرد باشد یا زن، هرکس او را احضار کند، به قتل می‌رساند. شاید می‌خواهد همواره این داستان، در ذهن همگان باشد که بار دیگر، فردی را به خاطر نژادش، نکشند.

جردن پیل این داستان را به خوبی به قضیه نژادپرستی پیوند می‌زند. می‌فهمیم که کندی‌من، خشم ابدی سیاه‌پوستان بی‌گناهی است که توسط سفیدپوستان، کشته شده‌اند. قصدشان هم این است که این چرخه را، تا ابد ادامه دهند و نگذارند هیچگاه این خشم، از بین برود. و به نوعی فیلم اعلام می‌کند که این ظلم‌ها، تمامی ندارند. خشم و کشتن‌هایی که ابدی شده و آنقدر با خشونت ترسناکشان جان آدم‌های بی‌گناه را می‌گیرند که تنها ترس و نفرت میان مردم باقی بماند.

در فیلم اول Candyman، انگیزه دنیل جاودانگی بود. چیزی که خلا آنگونه کشته شدنش را پر کند. او هنگامی که از پسر یک برده بودن، توانست جایی برای خودش در قسمت عالی جامعه باز کند، این هوس معروف بودن او را گرفتار خودش کرد. کاری که در آخر فیلم، هلن انجام داد. احضار شدن او نیز پیچیده نیست! تنها اسم آن فرد را پنج بار جلوی آینه بگویید، سپس می‌میرید! هلن که خودش زود قضاوت شد و سریع توسط جامعه پس زده شد و نتوانست آن مقام شایسته‌ای که می‌خواست را به دست بیاورد، بدین صورت، خودش را جاودان می‌کند. در نسخه 2021، این قضیه بیشتر گسترش پیدا می‌کند تا متوجه شویم عواقب این پس زده شدن و تحقیر شدن، به چه چیز ترسناکی تبدیل می‌شود.

نکته دیگری که شخصیت کندی‌من را تکمیل‌تر می‌کند و به نوعی، بین تمامی قاتلان مشترک است، این است که کندی‌من می‌خواهد او را باور کنند. تا زمانی که احضار کننده به او باور نداشته باشد، در دام جنون او گرفتار خواهد ماند. دنیل تا زمانی که زنده بود، اگر به او ایمان می‌آوردند، آن گونه به قتل نمی‌رسید. همچنین هلن، اگر باور می‌کردند او بی‌گناه است، آنگونه دیوانه نمی‌شد و در آتش نمی‌مرد. آنتونی نیز اگر به هنر او احترام می‌گذاشتند، اینگونه درمورد کندی‌من دیوانه نمی‌شد که به کندی‌من بعدی تبدیل شود. فیلم اول این موضوع را به خوبی به نمایش گذاشت و در این فیلم، تکمیل شد.

جردن پیل، توانسته شخصیت پردازی خوب و درستی تحویل مخاطب دهد. روند مجنون شدن آنتونی بسیار خوب به تصویر کشیده می‌شود. او که جنون این را دارد به نقاشی معروف تبدیل شود، آنقدر در این مسیر گیج و عصبی می‌شود که به راحتی در دام کندی‌من می‌افتد. حتی به کاراکتر مکمل، یعنی بریانا، تا حد قابل قبولی شخصیت پردازی می‌شود. او هم همانند آنتونی، سعی دارد کودکی و خشم ناشی از آسیب‌های روانی آن دوران را نادیده بگیرد و برای خودش در دنیای هنر، مقامی به دست بیاورد. همانطور که ذکر شد فلسفه و شخصیت کندی‌من عمیق‌تر و بهتر از فیلم قبلی به مخاطب معرفی می‌شود که این یک نکته مثبت است.

سیر داستانی و خلق فضا، ستودنی‌است. از همان اول، فیلم نشان می‌دهد که آمده است چیزی فراتر از یک فیلم یکبار مصرف باشد. افتتاحیه فیلم که ممکن است لحظه‌ای به شک بیافتید که نقصی پیش آمده است، اما همین آینه‌ای بودن افتتاحیه و پخش شدن شعر Candyman song، به مخاطب کمک می‌کند سریعتر درگیر فضای فیلم شود. سیر داستانی برای رسیدن به نقطه اوج، یعنی پایان فیلم، دقیق و منطقی است. فلش بک‌های فیلم گاهی به صورت زنده و در بیشتر فیلم، یک نمایش کاغذی جذاب است. نمایش کاغذی که حس تاریکی و ترس را به خوبی القا می‌کند. برخلاف فیلم قبلی، ما کندی‌من را تنها در انعکاس آینه می‌بینیم. این یک ایده خلاقانه است که به خوبی نمایش داده شده است. در خشونت فیزیکی فیلم، اغراق نشده است و به گونه‌ای نیست که از آن زده شویم. شاید ضعیف‌ترین سکانس فیلم که حس اضافه بودن دارد، سکانس دستشویی مدرسه است. در همانجا، به دختر سیاه‌پوستی که مشغول کار خودش است، تیکه می‌اندازند و کمی اذیتش می‌کنند. به گونه‌ای این سکانس در راستای هدف فیلم قرار گرفته است، ولی آن چنان خوب در نیامده است و بود و نبودش، فرقی نمی‌کرد.

پایان فیلم، شاید تا حدی مبهم باشد ولی به خوبی فیلم را تمام می‌کند. جای نیش زنبور، استعاره‌ای نفرت و جنون کندی‌من است که به آنتونی سرایت کرده است. این جنون، تمام بدن او را تحت تاثیر قرار داره و چهره ترسناکی از او می‌سازد. ویلیام که هنوز از آسیب روانی مرگ خواهرش و ملاقات با کندی‌من، بیرون نیامده است، در این چرخه جنون گرفتار شده و سعی دارد با تبدیل کردن آنتونی به کندی‌من بعدی و کشتن همسرش، این داستان را بین مردم زنده نگه دارد؛ همان هدف اصلی کندی‌من. بعد از تعقیب و گریز و کشته شدن ویلیام، پلیس‌ها آنتونی را می‌کشند. کسی که بی‌گناه بود. کندی‌من دوباره توسط بریانا احضار شده و شروع به کشتن می‌کند. چرخه نفرت بی‌گناهانی که قطع نمی‌شود و خشمی که ابراز می‌کنند، بدون آنکه ترسی از عواقب آن داشته باشند. و ویلیام نیز به هدفش می‌رسد و این چرخه را زنده نگه می‌دارد!

پاشنه آشیل فیلم‌های اسلشر، نحوه نمایش دادن خشونت فیزیکی است. کم یا زیاد بودنش، اهمیت چندانی ندارد و مهم کیفیت آن‌ها است. نیا داکوستا نیز سکانس‌هایی با درجه خشونت بالایی تحویل داده است که بسیار جذاب و تا مدتی، به یاد ماندنی هستند. از سکانس گالری که تنها کندی‌من را از انعکاس او در آینه، نمایش داده می‌شود تا بهترینشان، سکانس به قتل رسیدن فینلی، منتقد آثار هنری، که با فیلمبرداری محشری نشان می‌دهد چگونه در آن آپارتمان مجلل، در تنهایی کشته می‌شود. لانگ شاتی که از ساختمان محل زندگی‌اش نمایش داده می‌شود، محشر است. سکانس دستشویی، با آنکه از نوع به قتل رسیدن دختران تصویری نمی‌بینیم، اما با استفاده از یک بازتاب از آینه و فیلمبرداری خوب، آن خشونت را به نمایش می‌گذارد. به طور کلی، فیلم از این چالش مهم سربلند بیرون آمده است.

یحیی عبدالمتین دوم، توانسته به خوبی شخصیت آنتونی را بازی کند. آن عطش او برای رسیدن به شهرت، عبدالمتین توانسته با بازی خوبش نمایش دهد. او که هم‌اکنون از بازیگران روی بورس است، با این نقش سخت ثابت می‌کند که چه بازیگر توانایی است. تیونا پریس در نقش یک همسر نگران و جاه طلب، خوش می‌درخشد و به خوبی آن خشمی که در درونش وجود دارد را به تصویر می‌کشد. تونی تاد با آنکه حضور کمرنگ‌تری دارد و تقریبا دیالوگی ندارد، باز هم بازی او به چشم می‌آید و به نوعی، یک تجدید دیدار هیجان انگیز را رقم می‌زند. کولمن دومینگو، بازی جذابی دارد و در قامت شخصیتی که می‌خواهد چرخه قتل‌های کندی‌من تمام نشود، بازی خوبی را به نمایش می‌گذارد. در کل، این بخش فیلم هم بسیار خوب است.

از لحاظ کارگردانی، با اثر بسیار خوبی طرف هستیم. نیا داکوستا هیچ سکانس اضافه‌ای در فیلمش نگذاشته است و سعی کرده است هرچه در فیلم باشد، در خدمت مفهوم آن باشد. شاید بعضی از سکانس‌ها به نظر اضافه بیایند، اما اگر ریزتر شویم، به داستان فیلم ربط دارند. فیلمبرداری معرکه‌ای در کار است و آنقدر شات‌های تماشایی تحویل مخاطب داده می‌شود که می‌شود Candyman را جز فیلم‌های برتر سال 2021 از لحاظ فیلمبرداری رده بندی کرد. موسیقی متن نیز جذاب است و حس مورمور کننده و اضطراب حاکم در فیلم را بالا می‌برد. تدوین نیز بسیار خوب صورت گرفته است و در مجموع، فیلم در بخش فنی اثر بسیار خوبی است.

Candyman، به دلیل داستان و شاید، ژانرش، آن چنان محبوب نباشد. پیامی که برای رسیدن به آن باید در فیلم ریز شد و متاسفانه آنقدر شفاف نمایش داده نمی‌شود. اثر داکوستا، اثر واقعا خوبی است اما بعید می‌دانم مورد استقبال عام قرار گیرد. می‌شود آن را جز فیلم‌های ترسناکی دسته بندی کرد که مخاطب خاص خودشان را دارند. افرادی که از Candyman اصلی خوششان آمده است، به فصل هالووین علاقه دارند، دوست دارند چیزی فراتر از یک فیلم ترسناک ببینند، این اثر می‌تواند گزینه خوبی باشد.

[تعداد: 0   میانگین:  0/5]
مشاهده بیشتر

علی زمانی

جی اس ام دیجیتال یک رسانه‌ی آنلاین با موضوع فناوری و سبک زندگی مدرن است که در بهمن سال 1397توسط علی زمانی ایجاد شد. تیمی از کارشناسان و افراد متخصص در حوزه‌های فناوری، بازی‌های کامپیوتری، فرهنگ‌ و هنر و سبک زندگی در جی اس ام دیجیتال دور هم آمده تا بهترین و کامل‌ترین مرجع اخبار و مقالات این حوزه‌ها را در اختیار کاربران قرار دهد حالا ما این‌جاییم. آمده‌ایم فردا را آغاز کنیم. آمده‌ایم چشم‌انداز فردا را برای‌تان ترسیم کنیم. با جی اس ام دیجیتال فردای دنیای فناوری برای‌تان روشن‌تر می‌شود. فردا این‌جا آغاز می‌شود.

نوشته های مشابه

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بستن
بستن
رفتن به نوار ابزار