نقدوبررسی فیلم وسریال
نقد و بررسی فیلم Doctor Sleep
برای شخصی مانند بنده که از عاشقان استیون کینگ (Stephen King) و کتابهایش است خبر ساخت دنبالهی فیلم پرآوازهی The Shining حکم شمشیری دولبه داشت. شمشیری که یک لبهی آن مایک فلنگانی بود که با فیلم Gerald’s Game یکی از بهترین اقتباسهای استیون کینگی و همین اواخر با سریال The Haunting of Hill House یکی از بهترین سریالهای ترسناک چندسال اخیر که بیشباهت به داستانهای کینگ نبود را ساخته بود و لبهی دیگر آن کیفیت بسیار بد فیلمهایی نظیر It Chapter Two، In the Tall Grass و Pet Sematary قرار داشت. فیلمهایی که نه تنها از حیث هنری حرفی برای گفتن نداشتند، بلکه در معیاری مهمتر یعنی وفاداری به منبع اقتباس از کیفیت قابل قبولی برخوردار نبودند. حتی با این که درخشش کوبریک به نظر خیلی از منتقدین و هواداران یکی از بهترین فیلمهای ترسناک تاریخ است اما به شخص آن را یک اثر استیون کینگی نمیدانم همان طور که خود کینگ آن را یک اقتباس شایسته نمیداند. با این حال نمیتوان کیفیت فیلم کوبریک و تاثیر آن بر سینما را کتمان کرد.
نقد و بررسی فیلم Doctor Sleep | روحی تازه !!!
فلاناگان با ساخت این فیلم غیرقابل انتظار، ریسکیترین عمل دوران کاری خود را انجام داده است. ساختن فیلمی که طرفداران را راضی کند در هر مجموعهای کار سختی است و برای فیلمساز مانند راه رفتن روی طناب است به طوری که بیشتر فیلمها آن چیزی که مخاطب میخواهد را به او نمیدهند یا زیاده روی میکنند. در این میان فلانگان در تلاش برای ساخت دنبالهای از درخشش کوبریک قطعا راه همواری پیش روی خود نداشته است. راهی که پیمودن آن شاید حتی برای خود کوبریک آسان نباشد. راهی که دو بخش چالش برانگیز دارد. چالش اول ساخت دنبالهای برای فیلمی است که حکم جگرگوشهی طرفداران ژانر وحشت را دارد و چالش دوم ساخت اقتباسی از رمان Doctor Sleep است که در سال ۲۰۱۳ منتشر شده و دنباله رمان درخشش است. رمانی که دنباله رمان درخشش است و نه فیلمی که کوبریک ساخته و مورد پسند استیون کینگ نیست. از آن سو فیلم کوبریک به نحوی تمام شد که نیاز به دنباله برای آن حس نمیشد. با همه این تفاسیر به عنوان کسی که در داستانهای کینگ غرق شده و شاید بیشتر از هر کس دیگهای از خبر ساخت اقتباسی جدید از کتابهای او خوشحال و یا ناراحت شود، با انتظاراتی پایین به تماشای فیلم نشستم و برخلاف انتظار یکی از بهترین تجربههای استیون کینگی را در قالب سینما کسب کردم. فلاناگان با این فیلم ثابت میکند که تسلط خوبی به ژانر وحشت و آثار استیون کینگ دارد و انتظار را برای اقتباس بعدی او از رمان Revival اثر کینگ سختتر میکند. او با دکتر اسلیپ فیلمی ساخته که طرفداران هردو جبهه کوبریک و کینگ را راضی خواهد کرد. البته این تعادل در کنار مفید بودنش ضربههایی بعضا به پیکره فیلم میزند که غیرقابل انکار است.
بازگشت به دنیای درخشش و تماشای دنی و مادرش پس از اتفاقات آن هتل شیطانی، لذتی بود که هیچ وقت انتظار آن را نداشتم. لذتی که البته طعم منحصربهفرد خود را دارد. فیلم روایتگر دنی تورنس است که حال پس از اتفاقات هتل اورلوک بزرگ تر شده و برای فرار از گذشته نه چندان جالبش به مشروبات الکلی و مواد مخدر روی آورده و در این حین آرامش خود را در کمک کردن به سالمندانی که در اواخر عمرشان به سر میبرند پیدا کرده است. اما به نظر میرسد به این راحتیها نیست و این گذشته هنگام ارتباط با دختری که مانند او دارای ویژگیهای ماوراءطبیعی است و به اصطلاح دارای درخشش است، دوباره او را صدا میزند. در این بین گروهی از افراد که آنتاگونیستهای داستان را تشکیل میدهند، به دنبال افراد دارای درخشش همانند این دختر و دنی هستند تا به طرز خونآشام واری، بخار آنها استنشاق کرده و از آن جهت زندگی جاویدان استفاده کنند. گروه True Knot به سرکردگی Rose The hat یکی از ترسناکترین و بهترین آنتاگونیستهای فیلمهای ترسناک چندسال اخیر را ارائه میدهند. بیننده به خوبی از انگیزههای آنها آشنا میشود و هدف آنها را میشناسد. در یکی از سکانسهای فیلم با بازی درخشان جیکوب ترمبلی اوج ترسناک بودن این گروه به نمایش گذاشته میشود و ترسی واقعی را به بیننده منتقل میکند. شاید در ابتدا حضور بازیگری جوان اما شناخته شده مانند ترمبلی در این سکانس کوتاه چندان ضروری به نظر نرسد اما این بازیگر بازهم عالی ظاهر میشود و اهمیت این سکانس و تصمیم عوامل فیلم را دوچندان میکند. ربکا فرگوسن در نقش رهبر گروه عالی عمل میکند و شخصیتی جذاب و شیطانی را به تصویر میکشد. فرگوسن در چندسال اخیر در نقشهایی بازی کرده که عملا سختی زیادی را برای بازیگر به همراه ندارند و شاید هر بازیگر معمولی از پس آنها بربیاید اما در این فیلم عیار واقعی خود را مشخص میکند و به شخصه به شدت از فیلمی مستقل با محوریت این شخصیت استقبال میکنم.
ایوان مکگرگور در نقش دنی عالی عمل میکند و حالتهای مختلف دنی را چه در برهههایی که با اعتیاد دست و پنجه نرم میکند و در چه لحظههایی که آرام است به خوبی اجرا میکند و طیف رفتاری قابل توجهی را ارائه میدهد. اگر از طرفداران ژانر وحشت باشید حتما میدانید که در این فیلمها شخصیتهای نوجوان و کوچکتر اکثر در دو حالت قرار دارند. حالت اول این است که حتی با توجه به اهمیت یک شخصیت باز هم همانند Hansel در فیلم گرتل و هانسل به حاشیه رانده میشوند و عملا بدون استفاده به نظر میرسند و حالت دوم چیزی مشابه ابرا در این فیلم است. کایلی کارن در نقش ابرا به زیبایی هرچه تمام ظاهر میشود. این بازیگر نوجوان به خوبی در زمانهایی که نیاز است اعتماد به نفس ابرا را نشان میدهد و همچنین در زمانهایی که بیننده نیاز دارد به دلیل به خطر افتادن او حس همدلی و ترحم پیدا کند و به نوعی به خطر اهمیت بدهد، اجرای خوبی را ارائه میدهد.
با این که بسیاری از موجهای بازاریابی فیلم حول هتل اورلوک میچرخید، قبل از دیدن اثر انتظار تماشای فیلمی را داشتم که تمرکز خود را برروی بازگشت به آن هتل شیطانی و مرموز گذاشته است و در واقع هر بینندهای با دیدن تریلرهای فیلم بیشتر از هرچیزی منتظر دیدن دوباره آن هتل است اما Doctor Sleep در ارائه داستان مدنظر خود چنان با تدوینی باکیفیت موفق ظاهر میشود که حتی هنگام تماشای آن بازگشت به آن هتل اجبار محسوب نمیشود اما فلاناگان به خوبی این مورد را در داستانش جای داده و صرفا از آن به عنوان عروسک خیمهشب بازی و صرفا برای استفاده از آن فضا استفاده نمیکند. او در فیلم به تعادلی خوبی دست پیدا میکند و در فیلم کوبریک غرق نمیشود و با استفاده به موقع از آن به خصوص در چپتر اول و ششم کار خوب خود را تکمیل میکند.بازگشت به هتل اورلوک با آن موسیقی سرد و عجیب غریبش همراه میشود و قطعا حس رضایت را به طرفداران میدهد.
با همه این تفاسیر و تعاریف فیلم ِDoctor Sleep عاری از مشکل نیست. شاید بتوان گفت بزرگترین مشکل فیلم از جایی رقم میخورد که عنوان دنباله درخشش کوبریک را به خود داد. شاید اگر فیلم با این ادعا عرضه نشده بود، واکنشهای بعضا مثبتتری را دریافت میکرد. متاسفانه فیلم به دنبالهای در حد و اندازه فیلم قبلی خود تبدیل نمیشود و تلاش کارگردان برای راضی کردن دو جبهه طرفداران کوبریک و استیون کینگ به ضرر آن انجامیده است. فیلم بیشتر از آن که از لحاظ مضمون به فیلم کوبریک نزدیک شود از آن استفاده بصری میکند و این استفاده را در سکانسهایی با میزانسنی یکسان با آن فیلم میتوان دید. این ارجاعات جایی مشکل دار میشود که عملا بلااستفاده است. درواقع بهترین لحظات فیلم زمانهایی است که مستقل عمل میکند. مشکل دیگر فیلم طولانی بودن به خصوص در پرده اول است و تایمی که به ساب پلاتها و داستانهای فرعی داده میشود بیش از حد نیاز است. به نظر میرسد فلاناگان در تلاش برای اقتباسی عالی از کتاب استیون کینگ زیادی در آن رمان غرق شده و بسیاری از مواردی که در فیلم استفاده کرده در فرم آن نمیگنجد. مشکل دیگر فیلم در آن است که همین پرداخت طولانی به یک سری مسائل به ترس آن ضربه زده است. کارگردان فیلم قبلا با سریال موفقی که برای نتفلیکس تولید کرده بود علاقهی خود را ترس کلاسیک نشان داده بود و به نظر میرسد کارگردانی است که از ترسهای ناگهانی و پرسروصدا مانند فیلمهای کمپانی بلامهاوس(Blumhouse Productions) پرهیز میکند. این که فیلم از منظر ترسناک بودن کلاسیک به نظر میرسد و شباهتهایی به درخشش دارد مشکلی ندارد، چه بسا ترسهای ناگهانی هم اگر به خوبی اجرا شوند مشکلی ندارند. مشکل از جایی است که زمان زیادی که به پرداخت جزئیات نه چندان مهم داده میشود، باعث شده فیلم در لحظههایی مثل چپتر دوم به جای یک فیلم ترسناک به درامی اجتماعی با موضوع مواد مخدر و … تبدیل شود. البته که در لحظههایی که فیلم در تلاش است مخاطب را به طرز زیرپوستی بترساند، آن را به خوبی انجام میدهد. فیلم مشکلات ریز دیگری هم دارد که از آن میتوان به هیجان نه چندان کافی در نبرد نهایی آن اشاره کرد اما در نهایت در وصف فیلم همین بس که با یکی از بهترین اقتباسهای استیون کینگی سینما طرف هستیم و در میان طیف عظیمی از اقتباسهایی که جدیدا به تعداد آنها نیز افزوده شده مانند گوهری ارزشمند است که تماشای آن به طرفداران این ژانر پیشنهاد میشود.