مقالات ویژهمنتخب سردبیرنقدوبررسی انواع بازی هایادداشت سردبیر

الماس ۲۴ قیراطی ناتی‌داگ بر تاج پادشاهی پلی‌استیشن | نقد و بررسی The Last of Us: Part II

در طول تاریخ تا دلتان بخواهد بازی های شگفت انگیز و معرکه داریم اما هنوز هم عناوینی مثل Bioshock وGod of War یا The Last of Us چند سر و گردن بالاتر قرار می گرند زیرا جریان ساز هستند و باعث ارتقای سطح بازی ها نه فقط در درون دنیای بازی، بلکه در کل دنیای سرگرمی مدرن امروز هستند و دنیای بازی را در چشم دیگر افراد خارج از حوزه گیم نیز “قابل احترام” و اصطلاحا Justify کرده اند و خیلی از مواقع حتی حس کنجکاوی آنها را هم تحریک نموده اند تا پای به درون این دنیا بگذارند و خیلی از نزدیک تر اتفاقاتش را لمس کند تا بعدا برای دیگر افراد خارج از این حوزه، به صورت واقعی تری از دنیای بازی ها صحبت کنند و وقتی ۴ نفر دور هم جمع شده اند و دارند در مورد بازی ها اراجیف می بافند، آن فرد که سابقه سفری هر چند کوتاه به درون دنیای بازی را داشته است و مثلا مقداری از The Lastof Us  را از نزدیک لمس کرده است به آنها بگوید که “نه این واقعیت نیست. دنیای بازی ها خیلی خفن تر از حتی فیلم و کتابی است که شما می بینید و می خوانید”. در واقع این جور بازی ها “سفیران دنیای بازی هستند برای معرفی این حوزه به افراد غریبه که غالبا هم در مورد بازی ها جبهه گیری دارند و با جلیقه ضد گلوله و سپر در مورد بازی ها اظهار نظر می کنند.” به این ها وقتی عناوینی مثل Bioshock یا The Last of Us را معرفی کنی و آنها را بیاندازی داخل تجربه این عناوین، احتمالا از Hن طرف دستگاه فردی را تحویل می گیری که دیگر دهنش را به هر اراجیفی در م,رد بد بودن بازی ها باز نمی کند و کمی فکر می کند که چه حجمی از احساس را تنها طی چند ساعت از The Last of Us تجربه کرده است. هر بازی نمی تواند چنین سفیری باشد زیرا کار خیلی سختی است فهماندن حرفی مخصوصا به فردی که ماسکی از حرف های عامه و قضاوت های مضخرف در مورد بازی ها تمام صورتش و گوش هایش را پوشانده است. فردی که به حدی ابله است که فکر می کند یک گیمر نمی تواند نگران اوضاع جامعه اش باشد و احتمالا “یک کرم است که یک گوشه لمیده و فقط مصرف می کند”. به این فرد باید The Last of Us را تزریق کرد آن هم از هر راهی که دوست دارید، زیرا فقط چند بازی انگشت شمار هستند که شاید و فقط شاید بتوانند چنین حجمی از حماقت را کنار زده و شخصی را بیدار کنند.

عشق است… عشق و هنر… دیوانه تان می کند این بازی… اصلا چطور بگم که یه ذهره اش منتقل بشه؟ بازی کنید آقا! بازی کنید!

Bioshock و Gof of War یاThe Last of Us شاهکارهایی جریان سازند که سال ها و سال ها بعد به کوچکترها خواهیم گفت که “The Last of Us در زمان ما منتشر شد، ما آن موقع بازی کردیم” و مطمئن باشید که آن ها نیز مثل خودمان، این را به عنوان یک افتخار بزرگ برای ما حساب می کنند زیرا این جور بازی ها هر چقدر زمان بگذرد قدرشان هم بیشتر مشخص می شود و انگار که ما هم‌دوره‌ی یک اسطوره بوده ایم. هر صنعتی و هنری و ورزشی و کلا هر حوزه ای، اسطوره های خودش را دارد که همیشه نامشان در صدر و صف اول ویترین آن حوزه می اید چون همیشه در ویترین، بهترین ها را قرار می دهند. ویترین صنعت و هنر بازی های رایانه ای، یک جای همیشه محفوظ و دست نخورده در همان یکی دو صندلی اول برای The Last of Us دارد و خواهد داشت. دوستان، The Last of Us به معنای واقعی کلمه بی نقص است، همان چیزی که اخیرا در مورد بایوشاک هم در نقد آن عنوان عرض کردم. این ها معنای بی نقصی یک بازی هستند. این بازی ها هستند که هنوز بخش تک نفره و داستانی را ارج می نهند و ان را زنده نگاه می دارند تا در هیاهوی شوترهای آنلاین ۲۰۰ نفره گم نشوند و یادمان نرود که از قدیم، بازی، یک یا دو نفره بوده است و بازی، داستان داشته است. عناوینی مثل The Last of Us داستان را زنده نگاه می دارند و برای روایت ان مایه می گذارند. این بازی ها می توانند چشمانتان را خیس کنند. کاری که شاید در زندگی واقعیتان هم کسی نتواند بکند، ولی نمی توانید وقتی سارا در آغوش جوئل جان می دهد اشکتان سرازیر نشود. این قدرت یک مدیاست که می تواند اینچنین روایت و داستان جذابی را شکل دهد و این گونه دنیا را به تحسین وادارد. می دانید که یکی از همین بازی های تاریخساز که واقعا جزو چند بازی برتر کل تاریخ است یعنی The Last of Us: Part 2 منتشر شده است و واقعا باز هم ناتی داک ثابت کرد که کارش فقط گذاشتن الماس های هر بار خفن تر، بر روی تاج پادشاهی سونی در دنیای بازی هاست.

کل بخش های بازی را مو به مو و به اندازه ۴ برابر یک نقد معمولی برایتان بدون اسپویل باز کردم و خدا شاهد است که این سخت ترین و سنگین ترین مقاله زندگی ام بود. امیدوارم که از آن بدتان نیاید.

امروز و بعد از تجربه‌ی این بازی قصد دارم تا حسابی برایتان در مورد این عنوان صحبت کنم. The Last of Us: Part 2 یک عنوان اکشن ماجرایی با المان های وحشت و بقا از زاویه دوربین سوم شخص و بر پایه مبارزات دور و نزدیک و مخفی کاری است که طرف ۲-۳روز اخیر برای کنسول پلی استیشن ۴ به عنوان یک حسن ختام در انحصاری های شاهکار نسل هشتم منتشر گردیده است تا این کنسول نیز مثل برادران بزرگترش در نسل های قبلی، نسلی پر از انحصاری های فراتر از شاهکار را پشت سر گذاشته باشد و با یک انحصاری غول پیکر که کاندید اصلی بازی سال ۲۰۲۰ هم هست، منتظر رسیدن برادر کوچک و زیبا و قدرتمندش یعنی Playstation 5 در چند ماه آینده بنشیند تا سکان قدرت و رهبری نسل نهم را به او تحویل دهد! بگذریم؛ بیشتر صحبت از پلی استیشن ۵ شد تا The Last of Us: Part 2. در این مطلب قصد داریم تا به نقد و بررسی عنوان جدید و فراتر از شاهکار The Last of Us: Part 2 بپردازیم که در ۲-۳ روز گذشته چندین ساعتی یعنی چیزی حدود ۱۰ ساعت آن را تجربه کردم تا بتوانم به زوایای مختلف آن مسلط شوم و در مورد بخش های مختلف آن برای شما صحبت کرده و کاملا آن را بدون هر گونه اسپویل براتان باز کنم. البته بعدا در ویدئوی بررسی این بازی که باز ی را آن زمان کاملا تمام کرده ام، خیلی بیشتر هم برایتان در موردش صحبت کنم. امروز از زوایای مختلف شاهکار بی رقیب The Last of Us: Part 2 را با شما عزیزان واکاوی می نماییم. خیالتان راحت باشد که کلا اسپویل و این حرف ها در کار نیست و هرگز چیزی را از داستان برای شما لو نمی دهم. پس اگر علاقه دارید هرچه بیشتر با این بازی آشنا شوید و یا حتی به طور عجیب و غریبی هنوز تصمیم نگرفته اید که The Last of Us: Part 2 را خریداری نمایید یا خیر، پیشنهاد می کنم در ادامه مطلب نقد و بررسی The Last of Us: Part 2 با بنده و همراه شوید.

“وقتی محفظه‌ی عشق و احساس در قلب می‌شکند و زخم پشت زخم است که بر قفسه های قلب وارد می شود، احساسات جاری شده‌، باید فضایی برای خود درون قلب پیدا کنند و حالا که محفظه‌ی نگه دارنده‌ی عشق احساس، در هم شکسته است، به نزدیک ترین فضای ممکن، یعنی محفظه‌‌ی نفرت جاری می شوند؛ بالاخره می دانید که فاصله‌ی فضاهای عشق و نفرت اندازه یک تار موست و هر دو در یک قفسه‌ی قلب هم جوارند. حالا دیگر آن همه عشق و احساس زیبا، لغزیده اند به منطقه ای غلط و به محفظه‌ای که هرگز خروجی اش مثبت نبوده است. ظرفی که معمولا عشق و احساسات شکسته را در بی‌پناه ترین زمانشان، پناه داده است، اما چه پناهی وقتی تبدیلشان کرده به نفرت؛ نفرتی که احتمالا راهی مسیر انتقام خواهد شد، مخصوصا اگر دلیلی داشته باشد؛ بالاخره از “کوزه همان برون تراود که در اوست””

  • تلنگری به Hater ها… غرق در نفرت از یک بازی و یک کنسول…و  آخرش رو سیاهی به زغال ماند

در همین ابتدا باید منظور از هیتر را روشن کنم که به کسی برنخورد. هیتر کسی است که می رود به لست او اس ۲ می دهد صفر. هیتر کسی است که می گوید رفتید آشغال خریدید. هیتر کسی است که می گوید ای کاش نمرات بازی افتضاح شود تا روز انتشار کیف کنیم. هیتر یک شخص پر از نفرت است. کسی نیست که می گوید من از داستان این بازی زیاد خشم نیامد یا اندازه بازی اول برایم جذاب نبود. کسی نیست که می گوید به نظر من نمره این بازی مثلا ۹ است. هیتر نفرت خالص است و یک موجود پر از نفرت. نه شما عزیزی که نظرت در مورد بازی هر چیز منطقی و محترمانه ای است. پس لطفا اگر هیتر نیستید به خود نگیرید. 

اینترنت بد چیزی است آقا! می دانید چرا؟ بگذارید برایتان قصه ای از نفرت و نتیجه اش بگویم. قبل از انتشار The Last of Us: Part 2 و مخصوصا به خاطر برخی تاخیرها و موضوعاتی حساس برای جامعه مثل همجنسگرایی، برخی Hater ها که ۹۰ درصد از قشر مشخصی از گیمرها بودند که دستشان به The Last of Us: Part 2 نمی رسید و قبلا هم طعم تلخ تاریخسازی The Last of Us را چشیده بودند، فرصت را خیلی مناسب دیدند و گفتند ایول دیگر این بار هر طور شده باید کاری کنیم تا این بازی زمین بخورد و ناتی داگ یک بار هم که شده قبل از مرگ ما رو سیاه شود و از همه مهم‌تر نگذاریم که در همین نزدیک های شروع نسل بعدی، با یک شاهکار تاریخساز دیگر مثل The Last of Us: Part 2 سرنوشت نسل بعد هم تا حد زیادی مشخص شود و معلوم شود که باز هم سونی می خواهد برای طرفدارهایش چکار کند و ناتی داگ چه کارهایی می تواند انجام دهد. بنابراین شمشیر را از رو بستند و شروع کردند به وکیل مدافع جامعه شدن و اسپویل های مرگبار کردن و خلاصه هر چه دلتان بخواهد. خب عزیزان من، نهایتا The Last of Us: Part 2 چند روزی قبل منتشر شد. می دانید چه شد؟ حجم برخی استراحتگاه های خاص مثل حجم خیلی از زندان ها لب به لب شد و کسی از دوستان پایش را بیرون نمی گذاشت و همه جا پر بود از جشن و پایکوبی.

نوابغ ناتی داگ با The Last of Us: Part 2،  داستان را که خودش خیلی در نسخه اول تاریک بود چندین درجه تاریک تر و سخت تر هم کرده اند و برای همین هم خیلی ها اصلا توان هضم این حد از سیاهی و غم را نداشتند زیرا موضوع خیلی جدی تر و بدتر و ناراحت کننده تر (مخصوصا برای گیمر) و زخم زننده تر از قبل است ولی خب چه ایرادی دارد؟ دوست داشته اند داستان تاریک و سیاه بگویند. بازی خوشان است. شما اصلا حق نداری که به سیاه بودن داستان ایراد بگیری. شما باید ببینید َایا این سیاه بودن درست پیاده شده است و درست در قالب روایی تعریف می شود و شاخصه های یک داستان سرایی شاهکار را دارد و شخصیت ها درست خلق شده اند یا خیر. این حد شماست. به ناتی داگ چه که فلان دخمل خانم فلان سایت که عاشق گل و بلبل و علوسک است از خشونت و سیاهی بازی تلسیده! شما حق نداری برای این نمره کم کنی. من هم عاشق و دیوانه خشونت و خونریزی هستم پس بیایم مثلا از Trine هشت نمره کم کنم که چرا خوشگل و مامانی است؟ خجالت بکشید دیگر.

می دانید چرا؟ متای یک انحصاری با دنیایی از مخالف و دشمن، شد ۹۶ و ۹۵ و از این حرف ها! امتیازی که مثل ۹۶ نیزه ی کشنده و مرگبار در بدن هیترها که در اصل هیترهای هنر هستند فرو رفت، حتی با این که قایم شده بودند، ولی  خب اینترنت بد چیزی است آقا! خلاصه که باز هم یک طرف سونی بود و ناتی داگ و پلی استیشن و جشن و پایکوبی. طرف دیگر چه بود؟ Hater های سرخورده که یکی زندگی اش را روی شکست این بازی گذاشته بود، یکی قرار بود طرفداران بازی را روز نمرات ببیند ولی بعدش جایی دعوت بود و یکی هم که فکر می کرد مردم به خاطر موضوع همجنسگرایی پولشان را پس می گیرند! اما نهایتا یکی بود و اینها نبودند. کجا بودند؟ داشتند از ۹۶ نیزه فرار می کردند ولی فکر کردند این نیزه ها در دنیای واقعی هستند که فرار کنند. نه عزیز من. اینترنتی هستند و اینترنت هم بد چیزی است. اینجا نیزه ها مجازیست! در این سمت بازار یعنی طرف Hater ها، رو سیاهی بود که بدجوری به ذغال ماند! مهم نیست Hater ها دارندگان دیگر پلتفرم ها بودند یا مدافعین دیگر مسائل و وکلای جامعه یا آنالیزورهای قدرتمند ضد سونی که قرار بود همگی را روز نمرات زیارت کنیم، مهم این بود که فکر می کردند خیلی می دانند ولی نمی دانستند که هیچ، بلکه نمی دانستند که در اصل دشمن هنر هستند! برای Hater ها آخرش روسیاهی می ماند و بس. نفرت را به دلتان و زندگیتان راه ندهید. حیف است. خیلی حیف است. غرق در نفرت خود نشوید تا همه ی وجودتان بشود نفرت از یک بازی و یک کنسول. آخرش رو سیاهی به زغال می ماند ها.

آن کس که بدم گفت، بدی سیرت اوست,
وان کس که مرا گفت نکو خود نیکوست.
حال متکلم از کلامش پیداست,
از کوزه همان برون تراود که در اوست

بازی اصلی و نسل هفتمی The Last of Us یک شاهکار گرافیکی در زمان خود بود و نسخه ی ریمستر شده‌ی این بازی هم با این که در اصل ریمستر یک بازی نسل هفتم بود ولی یکی از زیباترین جلوه های بصری را در نسل هشتم داشت و حتی از خیلی بازی های خوب نسل هشتم هم بهتر بود. حالا نوبت به The Last of Us: Part 2 رسیده است که در واقع زیباترین گرافیک نسل هشتم را در کنار یکی دو بازی دیگر دارد و به حدی چشم نواز و جذاب است که هر بیننده یا را اعم از گیمر و غیر گیمر خیره و میخکوب می کند.

  • از آغاز تاریخسازی تا امروز

در ابتدا بد نیست که یک نگاه کلی به تاریخچه این سری داشته باشیم و اصلا بدانیم که چطور نام The Last Of Us این قدر بزرگ و محبوب و عظیم شد. بازی نخست The Last Of Us قبل از انتشارش در نسل هفتم اصلا این قدر سر و صدایی که امروز دارد نداشت زیرا بالاخره یک آی پی جدید بود که کسی به طور یقین از شاهکار بودن و نبودن آن و یا حتی موفقت و عدم موفقیت آن خبر دقیق نداشت و فقط همه می دانستیم چون آی پی جدید ناتی داگ است (مخصوصا با سابقه بی نظیر ساخت عناوین آنچارتد در نسل هفتم که نسخه دوم آن بازی سال بود) باید حتما حواسشان حسابی به آن باشد. اتفاقا این موضوع خیلی هم به نفع ناتی داگ و به طور کلی همه ی سازنده ها در چنین شرایطی است زیر فشار وحشتناک رویشان نیست و راحت کارشان را می کنند. برای همین هم هست که می گویند ساخت دنباله برای یک بازی شاهکار و نگه داشتن بازی دوم در همان سطح بازی نخست و حتی برتر از آن کار خیلی خیلی سختی است که بعدا هم در موردش در این مقاله حرف خواهیم. خلاصه که بازی نخست The Last Of Us در سال ۲۰۱۳ انحصارا برای پلی استیشن ۳ منتشر گردید که اتفاقا هم می شود گفت دقیقا مثل همین نسل و نسخه دوم سری بود زیرا باز هم در آخر نسل قرار داشتیم و The Last Of Us نیز مثل The Last of Us: Part 2 آخرین انحصاری غول پبکر سونی در یک نسل بود. بعد از موفقیت شگفت انگیز و خارق العاده این عنوان در نسل هفتم، سازندگان تصمیم گرفتند نسخهٔ جدید و ریمستر شده از لحاظ گرافیکی این بازی به نام The Last Of Us Remastered که البته بسته الحاقی Left Behind را نیز در خود داشت، برای کنسول پلی‌استیشن ۴ منتشر کنند که در سال ۲۰۱۴ این اتفاق نیز افتاد و عنوانی که زیباترین و چشم نوازترین گرافیک های فنی و هنری در نسل هفتم را داشت، باز هم بهبودهای بیشتری از لحاظ گرافیک به خود دید و در نسخه The Last Of Us Remastered که به نسل هشتم آمد، شاهد عنوانی باز هم زیباتر از قبل بودیم.

پیشنهاد می کنم بار اول بازی را روی درجه سختی Hard بروید و بعدا روی درجات سختی بالاتر. چون به این شکل، اولین بار بازی کردن که بهترین و خاطره انگیز ترین هم هست، بهترین تجربه را برایتان رقم می زند.

سونی و ناتی داگ می دانستند که بسیاری از کاربران که در نسل هشتم تازه از پلتفرم های دیگر به سمت پلی استیشن آمده اند و تعدادشان هم بسیار زیاد است، دوست دارند که بتوانند یکی از برترین بازی های تاریخ را تجربه کنند و به همین خاطر عنوان The Last Of Us Remastered را برای نسل هشتم منتشر نمودند. حیف بود که کسانی که تازه در نسل هشتم پلی استیشن خریده یا تازه بازیباز شده بودند طعم یکی از ۲-۳ عنوان برتر تاریخ بازی های ویدئویی را که نچشند. سونی و ناتی داگ دوست داشتند که بازیبازان نسل هشتم هم ابرشاهکاری به نام The Last of Us را تجربه کنند. حتی کسانی که چند بار هم این بازی رو در نسل قبل مثل ما بازی کرده بودند باز هم بدون شک عاشق این بودند که نسخه نسل هشتمی این بازی ساخته شود و با کیفیت گرافیکی این نسل و بهبودهای عالی این بازی را بر روی کنسول پلی استیشن ۴ بازی کنند. اگر بازی The Last of Us Remastered  منتشر نمی شد نسل ۸ تا همیشه چیزی از نسل ۷ کمتر داشت. مخصوصا این که هر سازنده و شرکتی که یک بازی نسبتا خوب هم در نسل هفت داشت سریعا آن را برای نسل هشت هم ریمستر کرد و شاهد بازی های بازسازی شده پروتوتایپ ۱ و ۲ و بسیاری بازی های متوسط رو به بالای نسل هفتم در نسل هشتم بودیم و در این وضعیت حیف بود که The Last of Us Remastered نداشته باشیم. به این شکل بود که نهایتا ۲-۳ سال قبل بازی The Last of Us: Part 2 با گیتار زدن الی پر سن و سال تر و یک موزیک شاهکار معرفی شد و فهمیدیم که شاهکار دوم در راه است و این بار چند برابر بیشتر از قبل حمام خون انسانی راه خواهد افتاد و الی اصلا اعصاب درست حسابی ندارد. در وقع این طور به نظر می رسید که بر خلاف بازی اول که دشمن اصلی قارچی ها بودند و انسان ها هم تا حد زیادی وجود داشتند، اینبار انسان ها چند برابر و چند فرقه و گروه شده اند و قارچی ها هم بیشتر شده اند و در کل معنای اش این می شد که بازی خیلی خیلی اکشن تر و خونین تر و خشن تر خواهد بود که حالا با تجربه بازی باید بگویم دقیقا همینطور است.

به چیزی که به شما ربط دارد بچسبید نه که دلشان خواسته بازی خودشان را سیاه یا سفید بسازند. مهم این است که این سیاهی را جوری شاهکار نمایش می دهند و داستان تعریف می کنند که آدم بغضش می شکند. مهم این است جوری شیطان صفتی و پلیدی برخی را نشان می دهد که دلت در بازی از انسان ها می شکند. این بازی را هر کسی نمی تواند هضم کند و کسی که مال این حرف ها نیست اصلا حق ندارد بیاید بنشیند در موردش نظر بدهد. کسی حق ندارد به خاطر سیاه و سفیدی داستان نمره کم و زیاد بدهد بلکه باید به خاطر کیفیت داستانی و داستان سرایی و شخصیت پردازی بازی را قضاوت کن. به شما چه دلشان خواسته کی مرده و کی زنده است و کی می میرد و کی نمی میرد یا دلشان خواسته پایان چطور باشد. ببینید وقتی صحنه غمگین می بینید اشکتان در می آید یا نه؟ دلتان می شکند یا نه؟ اینها کیفیت است و باید منتقد بر اساسش قضاوت کند نه که خانم کوچولو از خشونت تلسیده. داستان The Last of Us: Part 2 شاهکار بی رقیب و بی بدیل است. دلتان را به آتش می کشد. بله عزیزان آدم ها فرق می کنند. کارگردان نمی نشیند فکر کند شما گلای توی خونه محصلای نمونه دوست ندارید فلانی تغییر کند. شرایط زندگی و زخم و زخم و زخم انسان ها را عوض می کند.

  • تلخ، خیلی تلخ، سیاه، خیلی سیاه، غمگین، خیلی غمکین..

می خواهید که بدون هیچ گونه اسپویل خاصی، احساس واقعی و خالصم از داستان The Last of Us: Part 2 را برایتان بیان کنم و عین واقعیت تجربه ای که از این شاهکار بی بدیل داشته ام را برایتان در چند جمله شرح دهم تا بدانید با چه داستانی طرف هستید و چه احساساتی را قرار است در بازی لمس کنید.

وقتی محفظه‌ی عشق و احساس در قلب می‌شکند و زخم پشت زخم است که بر قفسه های قلب وارد می شود، احساسات جاری شده‌، باید فضایی برای خود درون قلب پیدا کنند و حالا که محفظه‌ی نگه دارنده‌ی عشق احساس، در هم شکسته است، به نزدیک ترین فضای ممکن، یعنی محفظه‌‌ی نفرت جاری می شوند؛ بالاخره می دانید که فاصله‌ی فضاهای عشق و نفرت اندازه یک تار موست و هر دو در یک قفسه‌ی قلب هم جوارند. حالا دیگر آن همه عشق و احساس زیبا، لغزیده اند به منطقه ای غلط و به محفظه‌ای که هرگز خروجی اش مثبت نبوده است. ظرفی که معمولا عشق و احساسات شکسته را در بی‌پناه ترین زمانشان، پناه داده است، اما چه پناهی وقتی تبدیلشان کرده به نفرت؛ نفرتی که احتمالا راهی مسیر انتقام خواهد شد، مخصوصا اگر دلیلی داشته باشد؛ بالاخره از “کوزه همان برون تراود که در اوست”

داستان The Last of Us: Part 2 به حدی شاهکار و سنگین و عمیق و البته سیاه و تاریک است که در کمتر مدیایی تا امروز چنین داستان تلخ ولی زبیایی را دیده باشیم.

بازی The Last of Us: Part 2 فقط ۲-۳ روز است که منتشر شده است و اتفاقا یکی از اصلی ترین بخش های آن داستان شاهکار و سنگینش است، پس خیالتان راحت باشد که در این مطلب حتی ذره ای هم به داستان بازی و اتفاقات آن و صحبت در مورد ذات شخصیت ها نخواهیم پرداخت و فقط به کیفیت داستان و شخصیت پردازی و در کل ارزش داستانی این عنوان خواهیم پرداخت. خیلی کوتاه می گویم این را بدانید که داستان The Last of Us: Part 2 به حدی شاهکار و سنگین و عمیق و البته سیاه و تاریک است که در کمتر مدیایی تا امروز چنین داستان تلخ ولی زبیایی را دیده باشیم. اگر بگویم بعد از گذشت چند ساعت، داستان اولین یا دومین انگیزه مهم شما برای بازی کردن این عنوان می شود باور کنید که حرف صحیحی است زیرا جالب است که حتی اگر دلتان نخواهد داستان را دوست داشته باشید و به آن وابسته شوید، عاشق آن می شوید و بار سنگین غم بازی را به دوش خودتان خواهد کشید، همراه شخصیت های بازی پیش می روید و از نظر احساسی به آنها وابسته می شوید و می خواهید مراقب الی کوچولو باشید. ناسلامتی شما جوئلش بوده اید. دنیایی که در بازی دوم داریم می بینیم به مراتب بدتر و کثیف تر شده است و پای فرقه مذهبی و مدال های جدید قارچ زده و…. هم به آن باز شده و جالب است که باز هم در این دنیا خطرناک ترین موجودات، انسان ها هستند. با دیدن دنیای بازی دوم، کسانی که نسخه اول را تجربه کره اند بار هم به فکر فر می روند که آیا بهتر نبود که در انتهای بازی دوم گذاشته بودیم با همان احتمال پایین، شاید واکسن این بیماری پیدا می شد؟ و یا این که این انسان های جانی جلاد دیوانه لیاقت این را نداشتند همان بهتر که الی را زنده نگه داشتیم؟ دنبال جواب نگردید. همان طور که در پایان بازی نخست پیدا نکردیم، در اینجا نیز نمی شود فهمید کدام پاسخ درست است. این هنر داستان سرایی تانی داگ است که مجبورمان می کند فکر کنیم و آخر هم واقعا آنقدر همه جیز خاکستری است که حتی درصدی هم نمی شود به سمتی متمایل شد.

برای این که بیشتر بتوانید داستان بازی دوم را در یابید باید در مورد داستان نسخه اول و شخصیت های اصلی آن اطلاعات داشته باشید تا بیشتر The Last of Us: Part 2 را درک و لمس کنید. این را خیلی رک به شما بگویم که اگر نسخه اول را بازی نکرده اید همان بهتر که نسخه دو را هم بازی نکنید زیرا یکی از بزرگترین اشتباهاتتان را مرتکب می شوید. باید نسخه اول را تجربه کنید تا بدانید جوئل و الی چه کسانی بوده اند و چقدر در نسخه دوم فرق کرده اند و جواب کلی از سوالاتی که بعدا برای شما پیش می آید را داشته باشید و گرنه در نسخه دوم با خود می گویید چرا فلان طور شد در حالی که اگر نسخه اول را می شناختید دلیلش را می دانستید، پس لطف کنید و بدون تجربه بازی اول، The Last of Us: Part 2 را بازی نکنید. زیرا خیلی حیف است.

حالا می توانید بخزید!

برای توضیح داستانی بازی The Last of Us: Part 2 ابتدا از شخصیت الی که مهم ترین و شخصیت اصلی بازی دوم است کار را آغاز می کینم و کم به گذشته و شخصیت او در بازی اول نگاهی می انذازیم تا سپس ۵ سال زمان را به جلو بنزیم و سراغ داستان جدید الی در The Last of Us: Part 2 برویم که از سنگین ترین و سیاه ترین و خفن ترین داستان های تاریخ است. در بازی نخست دیدیم که الی (شخصیت اصلی بازی دوم) دختریست باهوش، فوق العاده، مهربان، خوش‌قلب و شجاع که در سخت ترین شرایط زندگی و مصیبت بار ترین دنیای ممکن برای بقا باز هم لبخندی را به لب دارد و شوخی می کند و حتی وقتی یار و همراه سفرش به بستر بیماری و مرگ افتاده است، مثل یک جنگجوی شجاع کمان به دوش می اندازد و اسلحه بر می دارد و به دل طبیعت وحشی و مرگبار می زند و تا پای مرگ نیز پیش می رود تا همراهش را نجات دهد. وی دختری با معرفت است و معنای واقعی “رفیق راه”. او فوق العاده عاقل و دوست داشتنی بود و هیچ گاه مانند همسن و سال های خود در دوران گذشته طعم زندگی و شادی را نچشیده بود. تازه در دنیای جدید هم همواره با یک مورد دیگر درگیر بوده که باعث شده تا روزگار وی تیره و تارتر نیز بشود و هیچ گاه نتواند تصمیمی برای خود بگیرد زیرا همیشه یک طعمه و فرصت برای بقیه است. زیرا تنها شخصی است که نسبت به بیماری قارچی مقاوم است و می توان از وی برای تهیه واکسن یا دارو استفاده کرد، پس همیشه عده ای به دنبال گرفتن او هستند و عده ای نیز به مقاصد خاص، قصد حفاظت از او را دارند که این باعث شده است تا زندگی وی تبدیل به یک تعقیب و گریز همیشگی شود و هیچ گاه در امنیت کامل نباشد. الی در نسخه اول و دوم خیلی فرق می کند و ۵ سال بزرگ می شود و طعم عشق را می چشد و در ادامه خیلی زخم بر می دارد و هر احساسی را با بدترین نوع تجربه کردن ممکن یاد می گیرد. در نسخه دوم می بینیم که الی دختری است که به جنس موافق گرایش دارد که برخی فکر می کردند این یک موضوع جدید بوده است ولی قبلا در بسته الحاقی نسخه اول باری یعنی Left Behind بود که اشاراتی به این خصوصیت شخصیتی الی می شد (وقتی می گویم بدون تجربه کامل بازی اول سراغ نسخه دوم نروید برای همین موارد است که اطلاعات کامل داشته باشید) که در بازی دوم تبدیل به یکی از ستون های بازی و اتفاقا محل بحث و جدل و حاشیه های زیادی نیز برای این بازی گردید و خیلی از Hater ها هم اتفاقا از دکل همین موضوع بالا رفتند و سنگش را به سینه زدند. دیگر حالا زیاد بازش نمی کنم چون خوب می دانید منظورم دقیقا چیست، فقط همین را می گویم که طرف که تا دیروز کلا با هیچ چیزی در دنیا مشکل نداشت ناگهان نگران مشکلات اخلاقی جهانی شد و از دکل ضد همجنسگرایی شروع به بالا رفتن کرد تا جایی برسد ولی نهایتا از بالا افتاد پایین و نه تنها رو سیاهی به ذغال ماند بلکه دنده اش هم شکست!

The Last of Us: Part 2 یک بازی بین عناوین جهان آزاد و بازی های خطی به حساب می آید و این موضوع بدون شک برای افرادی مثل من که عاشق و شیفته ی بازی های جهان آزاد هستند یک نقطه عطف و یک نکته بسیار مثبت تلقی می شود

حالا برویم سراغ بیان چند خطی از داستان کل سری در بازی اول و دوم تا شالوده کلی آن اکر اطلاعی ندارید دستتان بیاید. در بازی نخست ما کنترل جوئل را به دست گرفتیم که وی در دوره ای که دنیا توسط یک بیماری قارچی از بین رفته و انسان ها تبدیل به قاتلینی وحشتناک یا بیمارانی زامبی مانند شده اند (دنیایی که ادامه ی آن را در بازی دوم داریم می بینیم که چقدر هم بدتر شده است و باز هم در این دنیا خطرناک ترین موجودات، انسان ها هستند)،  طی اتفاقاتی با دختری نوجوان به نام الی (شخصیت اصلی بازی دوم) همراه شد که گویا کلید حل این بیماری مخوف بود و نسبت به آن مقاوم. جریان و اتفاقاتی که در سفر این دو رقم خورد و رابطه ای که بین آن ها ایجاد شد، شالوده داستان بازی را شکل داد و یکی از احساسی ترین و زیباترین روایت های داستانی که تاکنون در بازی ها دیده ایم را به ما هدیه داد. داستان بازی نخست به این دلیل یکی از زیباترین و عمیق ترین و بی نظیرترین داستان های تاریخ بود که بر اساس یک دوستی مشترک و بسیار قدرتمند بنا شد که در آن زمان و در آن دنیای دیوانه وار یک گنج نایاب بود و به همین خاطر بی نهایت ارزشمند و زیبا بود تا حدی  که در انتها برای حفظ دوستی، آینده ی دنیا و شانس واکسن را قربانی کنیم.  یعنی زمانی که جوئل متوجه شد که الی آن قدر برای او عزیز است که تمام دنیا را به خاطر او می کشد و از پیش رو بردارد تنها برای این که الی سالم بماند و او را نیز مانند دخترش سارا از دست ندهد. نهایتا هم همین کار را می کند و حالا در نسخه دوم می بینیم ۵ سال از وقایع بازی نخست رد شده و جوئل دیگر حالا دوباره یک دختر دارد. می بینیم که الی و جوئل در اقامتگاه و Settlement تامی در جکسون (وایومینگ) زندگی می کنند ولی ایا اتفاقات گذشته دست از سر آنها بر می دارد؟ در این زمان الی با دختری دیگر به نام دینا دوست شده و با وی وارد رابطه ای رمانتیک نیز شده است. در فصل زمستان و زمانی که جوئل و تامی در حالی که حرکت گله ای از موجودات قارچی را زیر نظر داشته اند گم می شوند، الی و دینا برای بررسی کردن این موضوع راهی می شوند. جوئل و تامی با شخصیتی به نام Abby برخورد می کنند و آنها از گله ای بزرگ از موجودات آلوده فرار کرده اند.Abby خود را عضو یک جامعه از نجات یافتگان در واشنگتن و دختر یکی از اعضای جراح گروه Firefly  معرفی می کند. بله درست حدس زدید، یکی از همان جراحانی که جوئل وقتی می خواست الی را در بازی اول نجات دهد کشت. دیگر از اینجا به بعد اتفاقات خیلی مهمی رخ می دهند که نباید برای شما تعریف کنم چون حیف است، ولی خب فقط بدانید که داستان این بازی، خدایا داستان این بازی تن و بدنتان را می لرزاند و خدا را شاهد می گیرم که همین الان و در همین لحظه که نوشتم تن و بدنتان را می لرزاند، اشک از کنار چشمم لغزید. داستان سیاه است و تاریک و غمناک و دردناک ولی همه اینها با پیشوند شاهکار . شاهکار غمناک و شاهکار سیاه و شاهکاری که زخم به قلبت می زند. شرم بر آن هایی که دستشان به بازی نمی رسد و بازی را از نزدیک ندیده اند ولی می گویند داستان بد است، داستانی که وقتی منتقدش دارد به آن فکر می کند تا نقدش را برایتان بنویسد اشکش می لغزد. شرم به نفرتنان که نفرت از هنر است و ارزش این داستان فراتر از هر شاهکار را به خاطر نفرت و جنگ کنسول و .. پایین می برید به جای این که قدر این شاهکارهای هنری را بدانید و بگویید ایول به ما گیمرها گه اینها را داریم. بله با شمایی هستم که از نزدیک بازی هم رد نمی شوی و هیتر هستی و ادای با فرهنگ ها را هم در می آوری.

داستان این بازی، خدایا داستان این بازی تن و بدنتان را می لرزاند و خدا را شاهد می گیرم که همین الان و در همین لحظه که نوشتم تن و بدنتان را می لرزاند، اشک از کنار چشمم لغزید. داستان سیاه است و تاریک و غمناک و دردناک ولی همه اینها با پیشوند شاهکار . شاهکار غمناک و شاهکار سیاه و شاهکاری که زخم به قلبت می زند.

نوابغ ناتی داگ با The Last of Us: Part 2،  داستان را که خودش خیلی در نسخه اول تاریک بود چندین درجه تاریک تر و سخت تر هم کرده اند و برای همین هم خیلی ها اصلا توان هضم این حد از سیاهی و غم را نداشتند زیرا موضوع خیلی جدی تر و بدتر و ناراحت کننده تر (مخصوصا برای گیمر) و زخم زننده تر از قبل است ولی خب چه ایرادی دارد؟ دوست داشته اند اینقدر داستان تاریک و سیاه بگویند. بازی خوشان است. شما اصلا حق نداری که به سیاه بودن داستان ایراد بگیری. به شما ربطی ندارد. شما باید ببینید آیا این سیاه بودن درست پیاده شده است و درست در قالب روایی تعریف می شود و شاخصه های یک داستان سرایی شاهکار را دارد و شخصیت ها درست خلق شده اند یا خیر. این حد شماست. به ناتی داگ چه که فلان دخمل خانم فلان سایت که عاشق گل و بلبل و علوسک است از خشونت و سیاهی بازی تلسیده! شما حق نداری برای این نمره کم کنی. من هم عاشق و دیوانه خشونت و خونریزی هستم پس بیایم مثلا از Trine هشت نمره کم کنم که چرا خوشگل و مامانی است؟ خجالت بکشید دیگر. به چیزی که به شما ربط دارد بچسبید نه که دلشان خواسته بازی خودشان را سیاه یا سفید بسارند. مهم این است که این سیاهی را جوری شاهکار نمایش می دهند و داستان تعریف می کنند که آدم بغضش می شکند. مهم این است جوری شیطان صفتی و پلیدی برخی را نشان می دهد که دلت در بازی از انسان ها می شکند. این بازی را هر کسی نمی تواند هضم کند و کسی که مال این حرف ها نیست اصلا حق ندارد بیاید بنشیند در موردش نظر بدهد. کسی حق ندارد به خاطر سیاه و سفیدی داستان نمره کم و زیاد بدهد بلکه باید به خاطر کیفیت داستانی و داستان سرایی و شخصیت پردازی باز را قضاوت کن. به شما که چه دلشان خواسته کی مرده و کی زنده است و کی می میرد و کی نمی میرد یا دلشان خواسته پایان چطور باشد. ببینید وقتی صحنه غمگین می بینید اشکتان در می آید یا نه؟ دلتان می شکند یا نه؟ اینها کیفیت است و باید منتقد بر اساسش قضاوت کند نه که خانم کوچولو از خشونت تلسیده. داستان The Last of Us: Part 2 شاهکار بی رقیب و بی بدیل است. دلتان را به آتش می کشد. بله عزیزان آدم ها فرق می کنند. کارگردان نمی نشیند فکر کند شما گلای توی خونه محصلای نمونه دوست ندارید فلانی تغییر کند. شرایط زندگی و زخم و زخم و زخم انسان ها را عوض می کند. کمی یاد بگیرید نقد را بر چه اساسی می کنند.

گیم پلی بازی معنای واقعی “بدون نقص و کامل” است

ناتی داگ جوری در عناوینی مثل The Last of Us: Part 2 داستان پردازی می کند که نظیر آن برای هیچ کس دیگری ممکن نیست. بهترین داستان و از آن مهم تر بهترین روایتی را که می توانید در یک بازی ویدئویی تصور نمایید، در The Last of Us: Part 2 وجود دارد (البته منتظر گل و بلبل نباشید. یا باشید؟). دوستان عزیزم باور کنید که در مورد تک تک شخصیت ها و اتفاقات و داستان و تک تک المان های The Last of Us: Part 2 می‌توانم یک کتاب بنویسم و همینطور شرح بدم و شرح بدم، ولی خب اینها واقعا هر کدامشان بخش زیادی از ارزش داستانی بازی را به دوش می کشند و خیلی حیف است که شما را از لذت روبرو شدن با این شخصیت ها و ذره ذره شناختنشان در مسیر بازی محروم کنم. این جادوی ناتی داگ است که شخصیت هایی خلق می کند که به قدری واقعا و عمیق و معرکه هستند که در هر لحظه بازی و با هر برخوردی که با آنها دارید لایه هایی از شخصیتشان را می شناسید و برخی از ذات آنها برای ما نمایان می شود، تازه برخی از آنها مثل یک انسان کاملا واقعی، ذات خود را از شما کاملا پنهان می کنند و در صدد گول زدن یا شاید اصطلاحا  Manipulateکردن شما هستند. در کل باید بگویم یکی از مهمترین دلایل قدرتمند بودن The Last of Us: Part 2، هسته داستانی جذاب، بار داستانی سنگین، تاریکی ذاتی فضای داستانی و از آن مهمتر روایت بی نظیر آن است که به هنرمندانه ترین شکل ممکن صورت گرفته است. بازی The Last of Us: Part 2 عنوانی است که جدا از باکیفیت بودن در تمام بخش ها، هرگاه اسمش مطرح می شود بادآور داستان گویی و روایت شاهکار است و با شکوه و عظمت در داستان سرایی و شخصیت پردازی همراه است. در ساعات نسبتا زیادی که این شاهکار را تجربه کرده ام و خدا را بابتش شاکرم، باید بگویم ناتی داگ با داستان پردازی و شخصیت ها و روابط آن ها و نمایش ذات انسان های مختلف و نمایش قابلیت جنون و رد کردن مرزهای حیوان بودن انسان در ،The Last of Us: Part 2 قلب من را به آتش کشیده است و تا اینجا من را دیوانه ی خود کرده است. آخر چقدر سنگین و چقدر زیبا. تازه بازی هنوز ادامه دارد و خیلی هم ادامه دارد. بیشتر از این در مورد داستان بازی صحبت نمی کنم ولی بدانید که شاهکار  شاهکار و شاهکار و درام و سیاه و سنگین است که برای هر کسی نیست. داستان The Last of Us: Part 2 غمی عمیق را به جانتان می اندازد و خیلی راحت اینطور بگویم که در بازی غصه می خورید. اما این غصه خوردن عذاب آور نیست بلکه حاصل غرق شدن کامل شما در دل دنیا و داستان بازی است که جالب است حتی اگر نخواهید هم نمی توانید مانعش شوید و باز هم بعد از چند ساعت خود را غرق در دل داستان و همراهی کردن احساسی با شخصیت ها خواهید یافت و حتی داستان برایتان شخصی می شود که واقعا خودتان هم از این موضوع تعجب خواهید کرد. این سری به طور کلی چه در بازی اول و چه در نسخه دوم، میعادگاه صحنه هایی بی نهایت احساسی است که اشک شما را جاری می کند و از این صحنه ها در بازی اول و دوم کم نداشتیم و نداریم اما به صحنه های بازی دوم اشاره نمی کنم. فقط اگر می خواهید بدانید که منظورم در چه حدی احساسی و قوی است بدانید که دارم از صحنه هایی مثل مرگ سارا در آغوش پدر یا صحنه ای که در رستوران جوئل الی را در آغوش گرفت و آرام کرد صحبت می کنم. بدون هیچ شکی در The Last of Us: Part 2 نیز مثل بازی نخست اشک و لبخند در قسمت های مختلف بازی همراه شما خواهند بود و فکر نکنید که می توانید از احساساتی شدن در این بازی فرار کنید.

بازی بسته به هر روشی که روش غالب و انتخاب اصلی شما برای گیم پلی باشد، طوری رفتار می کند که اصلا انگار خود نیل دراکمن زنگ زده به شما و گفته “عزیزم دقیقا دوست داری گیم پلی  The Last of Us: Part 2 رو چطوری پیش ببری و چطوری برات گیم پلی رو طراحی کنیم؟” فکر می کنید شوخی است ولی در اصل همین است.

  • پاگشای نسل ۹ توسط دراکمن و دوستان!

آقا جان بگذارید تا خیالتان را همین اول راحت کنم. دراکمن اینا نسل ۹ رو زودتر از موعد پاگشا کردن!! این لعنتی ها (دراکمن و بر و بچه ها) چنان گرافیک و جلوه های بصری خارق العاده و شگفت انگیز و واقعی را خلق کرده اند که اصطلاحا “مادر بگرید” و دوستان دارند از آن پشت صحنه اشاره می کنند که دیده شده حتی “مادر بگرخد”! بله قضیه از این قرار است. یعنی آخه بابا هنوز نسل هشتم هستیم دیگه نه؟ مگه این نسل اینطوری بود (البته یکی دو بار فقط بود)؟ پس ۷-۸ سال است چکار می کنیم؟ نسل ۷.۵ بودیم؟

بازی اصلی و نسل هفتمی The Last of Us یک شاهکار گرافیکی در زمان خود بود و زیباترین جلوه های بصری نسل هفتم را داشت و نسخه ی ریمستر  شده‌ی ی این بازی هم با این که در اصل ریمستر یک بازی نسل هفتم بود ولی یکی از زیباترین جلوه های بصری را در نسل هشتم داشت و حتی از خیلی بازی های خوب نسل هشتم هم بهتر بود. حالا نوبت به The Last of Us: Part 2 رسیده است که در واقع زیباترین گرافیک نسل هشتم را در کنار یکی دو بازی دیگر دارد و به حدی چشم نواز و جذاب است که هر بیننده یا را اعم از گیمر و غیر گیمر خیره و میخکوب می کند. جالب است که The Last of Us: Part 2 را برای پدر و مادرم نمایش دادم و مادرم می گفت این فیلم است و ما را اذیت می کنی یا این که واقعا تو داری تکان می دهی شخصیت را! کنترل بازی را به پدرم دادم که بازی کند و واقعا این نگاه والدین وقتی کنترلر را می کیرند خیلی باحال است که کاملا معذب و ناآرام می شوند و انگار که دارند کاری خارج از کره خاکی انجام می دهند و یک قیافه خاصی به خود می گرند که دوست دارند زود تمومش کنی یا کنترلر را بگیری و مدام هم با حالتی معذب اصرار دارند که بابا من بلد نیستم هیچی از اینا! جالب تر اینجاست که چند بار این حالت را از والدین مختلف دیده ام که انگار همه هم مثل یکدیگر هستند و این از همه خنده دار تر است. بگذریم. این هم از یک شوخی با والدین عزیزمان. برویم سراغ بررسی جنبه های بصری مختلف The Last of Us: Part 2. خیلی راحت می شود گفت ساخت و توسعه گرافیک و جلوه های بصری The Last of Us: Part 2 یک کلاس آموزشی برای سایر سازندگان و طراحان از نظر گرافیک فنی و بهینه سازی و پولیش کردن بازی و همینطور طراحی مناطق و مراحل  و تنوع در آن هاست.

جالب است که The Last of Us: Part 2 را برای پدر و مادرم نمایش دادم و مادرم می گفت این فیلم است و ما را اذیت می کنی یا این که واقعا تو داری تکان می دهی شخصیت را! کنترل بازی را به پدرم دادم که بازی کند و واقعا این نگاه والدین وقتی کنترلر را می کیرند خیلی باحال است که کاملا معذب و ناآرام می شوند و انگار که دارند کاری خارج از کره خاکی انجام می دهند و یک قیافه خاصی به خود می گرند که دوست دارند زود تمومش کنی یا کنترلر را بگیری و مدام هم با حالتی معذب اصرار دارند که بابا من بلد نیستم هیچی از اینا! جالب تر اینجاست که چند بار این حالت را از والدین مختلف دیده ام که انگار همه هم مثل یکدیگر هستند و این از همه خنده دار تر است.

The Last of Us: Part 2 چه از منظر فنی و چه در مبحث طراحی هنری یک شاهکار بی حرف و حدیث است که تازه وقتی َآن را با دیگر بازی ها مقایسه کنید می بینید ناتی داگ لامصب چه کار کرده است و این بازی حتی حتی جای گرفتن حتی یک ایراد کوچک را نیز ندارد بالاخره متای ۹۶ دیگر خوش خیلی حرف است. همیشه گفته ام که متای بالا یعنی حتما بازی عالی ولی متای پایین نه حتما بازی ضعیف. خب! ابتدا برویم سراغ بخش هنری بصری. آقا در مورد طراحی هنری بازی که برایتان نگویم (همون حالت ادبی اصلا نگم برات ها!). بازی از لحاظ طراحی هنری یک شاهکار به غایت چشم‌نواز است با جزئیات عجیب و غریب گرافیکی که هر بیننده ای را به تحسین وا می دارد. طراحی چهره‌ها و طراحی دنیای بازی در  The Last of Us: Part 2 شگفت انگیز است و بسیار واقعی و با جزییات بالا خلق شده است فقط ای کاش این ناتی داگی ها کمی خوش سلیقه تر بودند و از سی دی پراجکت کمی در زمینه طراحی چهره ها الهام می گرفتند، البته نمی گویم که الی و دینا تریس و ینفر باشند چون اینها انسانهای معمولی هستند، ولی دیگر لااقل می شد که الی ظاهر با مزه و صورت زیبای بچگی اش را تا حد زیادی حفظ می کرد و دینا شبیه جهانگیری نیود! از شوخی که بگذریم جزئیات صورت شخصیت‌ها و حالات چهره آن‌ها هنگام صحبت کردن و بیان احساسان مختلف، واقعا شگفت انگیز و دیدنی از کار درآمده‌اند. مراحل و مناطق گوناگونی که در دنیای The Last of Us: Part 2 شاهد هستیم به معنای واقعی کلمه زیبا و از همه مهم تر در حداکثر تنوع طراحی شده اند تا هرگز و هرگز چشم شما از تکرار مناطق و مراحل آزرده نگردد. The Last of Us: Part 2 پر است از مناطق شاهکار که در آنها طراحی های بی نظیری از  کاملا سرسبز گرفته تا برفی و …. وجود دارند و کیفیتشان هم نسبت به بازی نخست واقعا خیلی خیلی بالاتر رفته است مخصوصا وقتی آنها را مستقیما مقایسه نمایید.

اگر بگویم بعد از گذشت چند ساعت، داستان اولین یا دومین انگیزه مهم شما برای بازی کردن این عنوان می شود باور کنید که حرف صحیحی است زیرا جالب است که حتی اگر دلتان نخواهد داستان را دوست داشته باشید و به آن وابسته شوید، عاشق آن می شوید

از لحاظ جنبه‌های فنی هم بازی  The Last of Us: Part 2بسیار عالی و فوق العاده عمل کرده و تک‌تک تکسچرها و حتی جزئیات بسیار ریز گرافیکی بازی با دقت فراوان طراحی شدند و شاهد افکت‌های نورپردازی بی‌نقص و کاملا طبیعی هستیم تا جای گرفتن هیچ گونه حرف و حدیثی را باقی نگذارد. جالب است که با این کیفیت بصری وحشتناک، بازی این قدر بدون مشکل و روان است و از آن جایی که با دوستانم که بازی را بر روی انواع مختلف پلی استیشن تجربه کرده اند صحبت کرده ام، هیچ یک هرگز دچار مشکلی نشده اند و افت فریم نداشته اند و تازه آن صدای هواپیما که در برخی بازی های سنگین در لحظاتی از دستگاه می شنویم نیز هرگز در عنوانی با کیفیت و حجم مشاهده نمی شوند که این نشان از بهینه سازی بی نظیر بازی توسط ناتی داگ دارد. کاش سازنده ها به بازیشان تاخیر بزنند و این طور بازی را پولیش و بهینه کنند. منظورم از دیگر مشکلات فنی مواردی از قبیل دیر لود شدن تکسچرها و پارگی تصویر و موارد از این دست است که حتی به زبان آوردنشان هم برای بازی های ناتی داگ نامردی است زیرا هرگز چنین مواردی را در بازی های ناتی داگ ندیده ایم. از لحاظ “عمق دید” نیز بازی فوق‌العاده زیبا عمل می‌کند و شاهد مناظر بسیار زیبا و چشم‌ نوازی در دوردست‌ها هستیم که البته فقط از دور زیبا هستند و در گوشه گوشه دنیای بازی انواع و اقسام خطرات مرگبار انسانی و غیر انسانی که تشنه به جانتان هستند کمین کرده اند و جالب است که باز هم مثل همیشه انسان خطرناک ترین هیولاست. همچنین باید اشاره کنم که بازی  The Last of Us: Part 2عنوانی کاملا باثبات و قدرتمند در زمینه ی نرخ فریم محسوب می شود و در طول ساعت تجربه ام از این بازی به هیچ وجه با افت فریم و کلا هیچ مشکل فنی دیگری مواجه نشده ام. به صورت کلی و با در نظر گرفتن تمام جوانب مختلف گرافیکی از لحاظ فنی و هنری باید بگویم بازی The Last of Us: Part 2   یک شاهکار محض بصری است و شاهد یکی از چند بازی برتر خلق شده در تاریخ از نظر بصری هستیم. باور کنید که در مدت زمانی که بازی می کردم دلم می خواست مدت ها و مدت ها فقط توقف کنم و مناظر بی نظیر و فوق العاده ی بازی را نظاره گر باشم و به ناتی داگ درود بفرستم.

الان اعضای ناتی داگ بازییشون ۹۵-۹۶ شده و دارن عشق و حال میکنن مثل همیشه. سونی بازیش داره یکی از بهترین فروش های تاریخش رو تجربه می کنه و احتمالا بازیش دوباره بازی سال میشه و طرفدارا حساب راضین مخصوصا با پلی استیشن ۵. طرفداری سونی در حال تجربه The Last of Us: Part 2 هستن و عشق و حال و افتخار به بازی که احتمالا بازی ساله. اما هیترها عزیز متنفر از هنر که دو ساله تمام تلاششون رو برای شکست بازی کردن که باز اسیر موفقیتش نشن و حسابی روسیاه شدن، رفتن بدو بدو به سمت یوزر اسکور صفر دادن به بازی با متای ۹۵. راستی در همین حین هم ما داریم کیف می کنیم با بازی. اگر دیدی که یک نفر می گید این بازی “ضعیف و به دردنخور و فلان” است همان جا در دلتان مطمئن شوید که از نزدیک هایش هم رد نشده است و ننشسته چند ساعت درست بازی کند.

  • دقیقا همان که باید باشد

از لحاظ گیم پلی باید بگویم واقعا The Last of Us: Part 2  من را کاملا شگفت زده کرد (حتی بیشتر از داستان) و یک بازی “کاملا” بی نقص و مصداق بارز کلمه ی “بدون هیچ مشکلی” است. The Last of Us: Part 2 انگار ۲-۳ بازی کامل در سبک های شوتر سوم شخص و مخفی کاری و … را در خود دارد و انواع و اقسام المان های مختلف را برای پیشروی با هر کدام ازاین روش ها که دوست دارید در اختیار شما قرار می دهد. ساخت یک دنباله شاهکار برای یکی از بهترین بازی های تاریخ، که حتی در همان سطح عمل کند (چه برسد بهتر هم باشد) چندین برابر سخت تر و دشوار است و برای همین است که ارزش ساخت و کسب متای ۹۵ و ۹۶ برای The Last of Us: Part 2 خیلی خیلی تحسین برانگیزتر است عنوان نخست است. ناتی داگ در ساخت گیم پلی  The Last of Us: Part 2 دقیقا طوری عمل کرده که بازی هم المان ها و شالوده ی قدیم خود را حفظ کرده باشد و از طرف دیگر یک عنوان با فضایی جدید و حال و هوا و مکانیک هایی نو را عرضه کنند تا بتوانند طرفداران و منتقدان را راضی نگاه دارند. آنها به قدری این حد وسط را دقیق دقیق نگه می دارند که دهان همه بسته باشد و در نهایت The Last of Us: Part 2 بیاید و  متای ۹۶ بگیرد. بازی The Last of Us: Part 2 از لحاظ گیم پلی کاملا به ریشه های این سری و بازی نخست وفادار است و می شود گفت به نوعی تمام مواردی را که در بازی اول در گیم پلی شاهد بودیم، حالا به صورت کاملا بهبودیافته و خوش دست تر در The Last of Us: Part 2 هم مشاهده می کنیم و از آن مهم تر این که با افزودن یک سری موارد جدید به گیم پلی در کنار بهبود المان های قبلی، باعث خلق عنوانی شده اند که از لحاظ گیم پلی، کامل ترین و پرمحتواترین عنوان در سبک خودش محسوب می شود و نه تنها کاملا یک The Last of Us  آشکار و دوست داشتنی برای طرفداران بازی اول است، بلکه آن قدر نکات جدید هم دارد که بتوانیم به طور کامل آن را یک بازی متفاوت و بسیار ارتقا یافته نسبت به نسخه ی اول سری قلمداد کنیم که این دو مورد به حدی کامل و عالی در بازی لحاظ شده اند که The Last of Us: Part 2 لحظه ای بالانس خود را در زمینه ی وفادار بودن به ریشه های بازی نخست و تبدیل شدن یک عنوان کاملا جدید از دست نمی دهد و به طور مداوم روی آن خط باریک حرکت می کند ولی هرگز منحرف نمی شود که این یک المان حیاتی و بهتر است بگویم یکی از ستون های اصلی گیم پلی The Last of Us: Part 2 است که خیلی از نسخه های دوم سری های بزرگ سعی کرده اند آن را اجرا کنند ولی موفق نشده و شکست خورده اند، اما The Last of Us: Part 2دقیقا این مورد را در بالاترین سطح اجرایی می کند و همین باعث رقم خوردن تفاوت های اساسی در کیفیت گیم پلی The Last of Us: Part 2 با عناوین دیگه و نسخه های دوم فرنچایزهای مختلف می شود.

شرم بر آن هایی که دستشان به بازی نمی رسد و بازی را از نزدیک ندیده اند ولی می گویند داستان بد است، داستانی که وقتی منتقدش دارد به آن فکر می کند تا نقدش را برایتان بنویسد اشکش می لغزد. شرم به نفرتنان که نفرت از هنر است و ارزش این داستان فراتر از هر شاهکار را به خاطر نفرت و جنگ کنسول و .. پایین می برید به جای این که قدر این شاهکارهای هنری را بدانید و بگویید ایول به ما گیمرها که اینها را داریم. بله با شمایی هستم که از نزدیک بازی هم رد نمی شوی و هیتر هستی و ادای با فرهنگ ها را هم در می آوری.

بازی The Last of Us: Part 2 به لحاظ کلی یک اکشن ماجرایی با المان های وحشت بقاست که از زاویه ی دوربین سوم شخص دنبال می شود و بر اساس نوع پیشروی شما در بازی و مراحل مختلف، شامل مبارزات نزدیک، مبارزات از راه دور با سلاح های گرم و همین طور مخفی کاری است. همچنین در این نسخه بسیار بسیار بیشتر از عنوان اول المان های گشت و گذار در دنیای بازی که حالا به مراتب بزرگتر هم شده نیز قرار گرفته (و به آنها تکیه شده) و باید با گشت و گذار و اکتشاف در دنیای بسیار مخوف بازی که در گوشه گوشه ای آن خطرهای مرگبار انسانی و غیرانسانی در کمین شما هستند، انواع و اقسام آیتم ها و مهمات و منابع مختلف و ارزشمند را پیدا کنید و هر کس بیشتر این ریسک روا به جان بخرد، قطعا پاداش های بهتری هم پیدا و کسب خواهد کرد. بازی از لحاظ جمع کردن منابع و موارد مورد نیاز برای ساختن وسایل لازم، کاملا شما را در شرایط زندگی واقعی در چنین دنیایی قرار می دهد و باید یکی یکی و به سختی و با گشت و گذار فراوان مواد و آیتم های مورد نیاز خود را برای  ارتقا و ساخت و ساز پیدا کنید و با دقت از آنها استفاده نمایید زیرا که اصلا مانند یک بازی شوتر و اکشن معمولی اینگونه نیست که کلی از اینها در جای جای محیط بازی ریخته باشند. بلکه مانند چنین دنیایی که بازی در آن قرار دارد همه، هر چیزی را که دیده اند و می بینند را غارت کرده اند و باید با سختی منابع مورد نیاز خود را پیدا کنید. بنابراین این فاکتور که در حقیقت مدیریت منابع و آیتم های مورد نیاز برای بقاست، عمق فوق العاده ای به گیم پلی بازی بخشیده و The Last of Us: Part 2  را تبدیل به عنوانی کرده که به واقع در آن باید برای بقا تلاش و جستجو کنید و البته که بایستی در استفاده از آنها نیز صرفه جویی نمایید.

دنده کباب!

از لحاظ کلیت وسعت نقشه ی بازی، می توانیم بگوییم The Last of Us: Part 2 یک بازی بین عناوین جهان آزاد و بازی های خطی به حساب می آید و این موضوع بدون شک برای افرادی مثل من که عاشق و شیفته ی بازی های جهان آزاد هستند یک نقطه عطف و یک نکته بسیار مثبت تلقی می شود و بعد از تجربه ی چندین ساعته ی بازی به راحتی می توانم بگویم لذت این نسخه با بازی اول برای من اصلا قابل مقایسه نیست و The Last of Us: Part 2 بسیار بازی مناسب تری برای ذائقه ی من به حساب می آید که حتی می توانم بگویم این مورد را بعد از گذشت همان چند ساعت ابتدای بازی به وضوح فهمیده بودم. تازه این گسترده تر شدن دنیای بازی، تنها یک پارامتر مسئول در شدیدا لذتبخش تر شدن بازی برای من است و موضوع مهم تر از آن، توسعه یافتن و قرارگرفتن المان های بیشتر نقش آفرینی در این نسخه است که از همان سیستم ساخت و ساز بازی که خیلی زود هم با آن آشنا خواهید شد و مقایسه اش با سیستم ساخت و ساز جذاب بازی اول، کاملا برای شما مبرهن و آشکار خواهد شد و هر چقدر هم که پیشروی کنید، این المان های لذتبخش نقش آفرینی، بیشتر و پررنگ تر و مهم تر می شوند و در یک کلام باید بگویم علاقمندان به عناوین اکشن ماجرایی با المان های پررنگ نقش آفرینی و دنیای تقریبا بزرگ برای گشت و گذار، معنای کامل لذت یک شاهکار بی نظیر این ژانر را در رگ هایشان حس خواهند کرد آن هم در یک قالب یک زمینه و تم کامل The Last of Us، یعنی فکر نکندی اینها را که گفتم به معنی این است است ذره ای بازی از The Last of Us بودن فاصله گرفته است بلکه فقط وسیع تر و عظیم تر و عمیق تر شده است. بازی  The Last of Us: Part 2 علاوه بر این ها یک وحشت بقا نیز محسوب می شود و به دلیل وجود دشمنان بیمار قارچ زده مخوفی که در بازی وجود دارند و چند نوع مختلف هستند (و در این نسخه متنوع تر هم شده اند و مخوف تر)، گاها لحظات ترسناک و استرس زایی را نیز تجربه می کنید و لحظاتی از بازی که باید از لابه لای آنها بدون هیچ سروصدایی رد شوید واقعا ترسناک و دلهره آور هستند.

حالا سگ های نگهبان در بازی هستند که می توانند بوی بازیباز را حس کرده و وی را تعقیب کنند پس قبل بازی برید حموم تا الی بیچاره رو کشتن ندین!

نکته ی عالی و عجیب گیم پلی بازی The Last of Us: Part 2 این است که بازی بسته به هر روشی که روش غالب و انتخاب اصلی شما برای گیم پلی باشد، طوری رفتار می کند که اصلا انگار خود نیل دراکمن زنگ زده به شما و گفته “عزیزم دقیقا دوست داری گیم پلی  The Last of Us: Part 2 رو چطوری پیش ببری و چطوری برات گیم پلی رو طراحی کنیم؟” فکر می کنید شوخی است ولی در اصل همین است. می خواهید اکشن محض بازی کنید و کلا خون و خونریزی و دیوانه بازی راه بیندازید؟ بازی کل ابزار لازم شما را خیلی بیشتر از نیازتان برایتان آماده و فراهم کرده و تقدیمتان می کند تا در یک کلا بترکانید و بشوید الی جان ویک! می خواهید تا حدی که ممکن است فقط و فقط مخفی کاری کنید؟ اصلا این یک متال گیر سالید و اسپلینتر سل و شاید اصلا یک هیتمن بوده که مو در آورده شده The Last of Us: Part 2. می خواهید خیلی همچین بالانس باشید و ادای متعادل ها رو در بیاورید و کلا بالانس بین اکشن  مخفی کاری پیاده کنید؟ اصلا چنین این بازی بالانس است که هنگام فرود روی تشک یک لحظه هم پایش بالا نمی آید! یعنی بازی در این حد دستتان را باز می گذارد. مطمئنم هستم که کاملا منظورم را گرفتید که بازی تا چه حد بر اساس سلیقه شما انعطاف پذیر است. البته می دانید که کاری به صحنه ها و مراحل پری‌اسکریپت شده و مراحلی که مجبور هستید نوع خاصی بازی کنید نداریم و وقت هایی که در بازی آزاد هستی را اشاره می کنم. البته نکته ای که در گیم پلی بازی لااقل از نظر من وجود دارد اینجاست که اصل لذت بازی به این است که گاهی به صورت مخفی کاری و برخی مواقع با اکشن جلو بروید و ترکیب اینهاست که بازی را بسیار جذاب تر از حالت تک بعدی می کند و البته باید این نکته را نیز اشاره کرد در بازی لحظاتی اجباری نیز وجود دارند که حتما بایستی با روشی خاص پیشروی کنید.

شما می توانید با انواع و اقسام قابلیت ها مثل “Listen Mode” و سلاح هایی که در طول بازی به دست می آورید (مثل سلاح های گرم یا تیرکمان و حتی اصطلاحا improvised weapons که وسایلی هستند که در اصل برای سلاح بودن طراحی نشده اند ولی می توانید به عنوان سلاح استفاده کنید) نبردها را به سود خود تغییر دهید و با دشمنان انسانی یا هیولاهای قارچ زده (که در این بازی تنوعشان هم بیشتر شده) مبارزه نمایید و از سیستم فوق العاده عالی کاورگیری بازی استفاده نمایید.

حالا می رسیم به یکی از آن بهبودهای خوشگلی که گفتم گیم پلی The Last of Us: Part 2 نسبت به نسخه ی اول به خودش دیده است، آن هم مهم ترین بهبودش. نکته ای که گاهی و فقط گاهی، تنها ضعف بازی اول این سری بود، یعنی هوش مصنوعی یا AI. بگذارید این طور بگویم که حالا در The Last of Us: Part 2 احتمالا شاهد بهترین هوش مصنوعی این نسل آن هم در عنوانی هستیم که هوش مصنوعی در آن چند برابر مهم تر است. دیگر حتی ذره ای و اندکی هم مشکل را در هوش مصنوعی شخصیت ها و دشمنان (به قدری عالی در نبردها ضد شما تاکتیک می زنند و محاصره تان می کنند که هوش از سرتان می برد) نمی بینید و به قدری شخصیت های بازی در تک تک رفتارها و موقعیت های مختلف بازی، عالی و هوشمندانه عمل می کنند و از همه مهم تر واقعی رفتار می کنند که انگار خود دراکمن و بر و بچه ها دارند از آن پشت مشت ها این شخصیت ها را کنترل می کنند. بازی را از همان بار اول بگذارید روی حالت سخت تا همه چیز بازی را تقریبا به طور کامل ببینید و خلاصه کلام این که کف کنید! مکانیک های بازی نسبت به نسخه اول پیشرفته تر شده اند و علاوه بر دنیای بزرگتر و قابلیت گشت و گذار خیلی برتر از بازی اول، می توانید با الی که چابک تر از جوئل است حالا به نقاط بالاتر و مناطق سخت تر دسترسی پیدا کنید. همچنین می توانید وارد سیستم خزیدن روی زمین برای مخفی کاری شوید که مجموع اینها عمق خیلی زیادی به گیم پلی بازی نسبت به بازی نخست بخشیده است، مخصوصا این که حالا سگ های نگهبان در بازی هستند که می توانند بوی بازیباز را حس کرده و وی را تعقیب کنند پس “قبل بازی برید حموم تا الی بیچاره رو کشتن ندین.” مانند نسخه ی اول در طول اکثر بخش های بازی یک NPC همراه شماست که این در واقع یکی از خاصیت ها ستون های اصلی گیم پلی این سری است و الی که قبلا خودش NPC همراه ما بود حالا ارتقا پیدا کرده و شده شخصیت اصلی که همراه دارد.

شما در این نسخه می توانید با جمع کردن منابع و آیتم های مختلف، قابلیت های خود را در در یک سیستم درخت ارتقا، آپگرید کنید که واقعا این موضوع لااقل از نظر من برای این بازی یک موضوع بی نظیر است که عمق بازی را چندین برابر کرده است. این درخت مهارت ها ۳ شاخه اصلی دارد که شامل Survival, Crafting و  Stealth هستند.

شما می توانید با انواع و اقسام قابلیت ها مثل “Listen Mode” و سلاح هایی که در طول بازی به دست می آورید (مثل سلاح های گرم یا تیرکمان و حتی اصطلاحا improvised weapons که وسایلی هستند که در اصل برای سلاح بودن طراحی نشده اند ولی می توانید به عنوان سلاح استفاده کنید) نبردها را به سود خود تغییر دهید و با دشمنان انسانی یا هیولاهای قارچ زده (که در این بازی تنوعشان هم بیشتر شده) مبارزه نمایید و از سیستم فوق العاده عالی کاورگیری بازی استفاده نمایید. سیستم شوتینگ و یا تیراندازی بازی فوق العاده لذتبخش و واقعی کار شده است و شلیک با تک تک سلاح های بازی بسیار لذتبخش است. همچنین می توانید از مبارزات نزدیک و جنگ های تن به تن نیز بهره ببرید و دشمنان را از پای در آورید. در این زمینه دینا مثل الی در نسخه اول یک همراه خیلی خوب برایتان محسوب می شود و هرگز جلوی دست و پای شما را در مبارزات نمی گیرد و خللی در کار شما ایجاد نمی کند. در درجات سختی بالای بازی (که باید آن را تجربه نمایید اگر می خواهید بدانید اصلی این بازی چیست) مبارزات بسیار سخت تر هستند و ناخودآگاه شما را به سمت مخفی کاری بیشتر سوق می دهند زیرا کوچکترین اشتباهی برابر با مرگ است و البته همین نیز بازی را بسیار جذاب و واقعی تر می کند و حس بودن در یک دنیای بی رحم و قاتل را برای شما تداعی می کند.

بازی واقعا خشونتش بالاست. خشونت خیلی خیلی واقعی

پیشنهاد می کنم بار اول بازی را روی درجه سختی Hard بروید و بعدا روی درجات سختی بالاتر. چون به این شکل، اولین بار بازی کردن که بهترین و خاطره انگیز ترین هم هست، بهترین تجربه را برایتان رقم می زند. شما در این نسخه می توانید با جمع کردن منابع و آیتم های مختلف، قابلیت های خود را در در یک سیستم درخت ارتقا، آپگرید کنید که واقعا این موضوع لااقل از نظر من برای این بازی یک موضوع بی نظیر است که عمق بازی را چندین برابر کرده است. این درخت مهارت ها ۳ شاخه اصلی دارد که شامل Survival, Crafting و  Stealth هستند. شاخه ی بقا یا Survival مواردی مثال خط سلامتی و دامنه ی Listen Mode و فاصله ی پرتاب را افزایش می دهد. شاخه ی ساخت و ساز یا Crafting اجازه می هد تا سلاح های سرد را ارتقا دهید و سرعت ساخت و سازتان را زیاد می کندو با آن می توانید بمب های دودی و گیج کردن درست کنید. نهایتا هم شاخه ی Stealth یا مخفی کاری را داریم که سرعت شما را هنگام خریدن زیاد می کند، سرعت کشتن به روش مخفیانه را افزایش می دهد و برای کلت صدا خفه کن باز می کند. در مجموع باید خدمت شما عرض کنم که گیم پلی بازی The Last of Us: Part 2 معنای کامل بی نقصی است و نه تنها معدود مشکلات خیلی کوچک بازی اول مثل هوش مصنوعی تبدیل به نقطه قوت بازی شده اند، بلکه کلی موارد جدید که عمق گیم پلی را بیشتر کرده اند نیز به بازی اضافه شده اند. به قدری ترکیب موارد مختلف گیم پلی در The Last of Us: Part 2 بی نظیر و جذاب از کار در آمده که سبب خلق یکی از بهترین بازی های تاریخ شده است که تجربه ان برای هر گیمری لازم است.

آقا جان بگذارید تا خیالتان را همین اول راحت کنم. دراکمن اینا نسل ۹ رو زودتر از موعد پاگشا کردن!! این لعنتی ها (دراکمن و بر و بچه ها) چنان گرافیک و جلوه های بصری خارق العاده و شگفت انگیز و واقعی را خلق کرده اند که اصطلاحا “مادر بگرید” و دوستان دارند از آن پشت صحنه اشاره می کنند که دیده شده حتی “مادر بگرخد”! بله قضیه از این قرار است. یعنی آخه بابا هنوز نسل هشتم هستیم دیگه نه؟ مگه این نسل اینطوری بود (البته یکی دو بار فقط بود)؟ پس ۷-۸ سال است چکار می کنیم؟ نسل ۷.۵ بودیم؟

  • صدا و موسیقی، دو بازوی قدرتمندی که شما را بیشتر به درون داستان می کشند

عناوین ناتی داگ همیشه از لحاظ صداگذاری و موسیقی در بالاترین سطح ممکن قرار داشته اند و مثلا اگر سری به صداگذاری شخصیت ها و ساندترک های Uncharted و The Last of Us بزنید می بینید که در واقع از بهترین های تاریخ هستند. The Last of Us: Part 2 نیز از این قضیه مستثنی نیست و در واقع شاهد یک شاهکار ناب دیگر از ناتی داگ، صداگذاران و بازیگران بازی و سازنده نابغه موسیقی آن هستیم. شخصیت های بازی یکی از دیگری برتر و حرفه ای تر صداگذاری شده اند و موسیقی های بازی هم که واقعا دیگر با گوستاوو سانتاءولالالالای لالای لالالالای لای هالالالای لالای هالالای لای (با ریتم ابی بخونید البته هیچ ارادتی بهش ندارم ها!). اصلا ببخشید. از ابتدا شروع می کنم. و موسیقی های بازی هم که واقعا دیگر با گوستاوو سانتاءولالا لازم نبود که حتی قبل انتشار نگران ساندترک باشیم. چرا؟ بگذارید تا از بازی قبلی شروع کنیم. در بازی نخست  The Last of Us، استاد سانتاءولالا یکی از زیباترین ساتدترک های تاریخ حوزه سرگرمی را خلق کرد که هنوز که هنوز است در پلی لیستم است و اتفاقا یکی دو روز قبل از انتشار بازی هم برای این که بیشتر در حال و هوای این سری قرار بگیرم و قبل بازی کردن و نقد کردن The Last of Us: Part 2 آن را چند بار گوش دادم و واقعا این موسیقی لعنتی روح نواز و شاهکار است. وقتی هم که موسیقی نسخه دوم را حین بازی با گوش جان شنیدم بار دیگر عشق کردم و خیلی سریع فهمیدم با یک شاهکار دیکر طرف هستیم. واقعا انگار که نمی شود فکر کرد که مثلا ساندترک دیگری یا موسیقی متن زیباتری برای The Last of Us: Part 2 وجود داشته باشد چرا که شما را به درون دنیای بازی می برد و حس و حال چند برابر سیاه تر و غمگین تر این بازی را کاملا با موسیقی هم به ما منتقل می کند. نکته جالب اینجاست که تفاوت بین دو یازی اول و دوم کاملا در روح موسیقی آنها نیز به وضوح مشخص است و یک موسیقی ملایم سرشار از غم اندوه و زیبایی، حالا خشن تر و اصطلاحا لبه دار تر و Edge ی تر شده است اما در همان بنیان و قالب کلی موسیقی این سری.

ای کاش این ناتی داگی ها کمی خوش سلیقه تر بودند و از سی دی پراجکت کمی در زمینه طراحی چهره ها الهام می گرفتند، البته نمی گویم که الی و دینا، تریس و ینفر باشند چون اینها انسانهای معمولی هستند، ولی دیگر لااقل می شد که الی ظاهر با مزه و صورت زیبای بچگی اش را تا حد زیادی حفظ می کرد و دینا شبیه جهانگیری نیود!

یعنی دقیقا انگار که “تم موسیقی غمناک و ملایم که آرام آرام از شکل گیری یک رابطه و عشق زیبا در دنیایی زشت سخن می گفت”، حالا در ساندترک The Last of Us: Part 2 از “غمی سخت تر و زخمی کننده تر و مرگ ناگهانی عشقی که سبب تبدیل تمام آن عشق به نفرت و انتقام می شود” می گوید. موسیقی و ساندترک بازی نیز در این نسخه، سری به ظرف دیگر، یعنی نفرت نیز زده است و بیشتر از قبل زخم به قلب شنونده می زند. برویم سراغ چند کلامی از بخش صداگذاری. در صداگذاری های محیطی بازی از صدای سلاح ها گرفته تا صداهای هیولاهای قارچ زده و کلیکرها و صداهای موجود در محیط، همه و همه بسیار عالی و باکیفیت به گوش شما می رسند و اجازه می دهند تا اوج لذت را از بازی ببرید.  صداگذاری شخصیت های بازی نیز به بهترین شکل انجام گرفته اند و تک تک صداگذاران نیز اوج کار خود را در این شاهکار دراماتیک به نمایش گذاشته اند. در واقع در صداگذاری هیچ یک از شخصیت‌های اصلی و فرعی کوچکترین مشکلی وجود ندارد و بازیگران و صداگذاران این شاهکار خلق کرده اند. صحبت‌ها و حرکات لب‌ها در  The Last of Us: Part 2از نظر زمانی کاملا تطابق دارند و موشن کپچر صورت و حالات چهره هنگام حرف زدن با صداگذاری قدرتمند شخصیت‌ها ترکیب شده است و یک عنوان بی‌نقص را در این زمینه شکل داده‌اند. در واقع بهتر است که به جای صداگذار بگوییم بازیگر، چرا که آنها باید تک تک حالات صورت را در زمان بروز احساسات مختلف بازی کنند.

دقیقا انگار که “تم موسیقی غمناک و ملایم که آرام آرام از شکل گیری یک رابطه و عشق زیبا در دنیایی زشت سخن می گفت”، حالا در ساندترک The Last of Us: Part 2 از “غمی سخت تر و زخمی کننده تر و مرگ ناگهانی عشقی که سبب تبدیل تمام آن عشق به نفرت و انتقام می شود” می گوید.

  • نتیجه

خب کل بخش های بازی را مو به مو و به اندازه ۴ برابر یک نقد معمولی برایتان بدون اسپویل باز کردم و خدا شاهد است که این سخت ترین و سنگین ترین مقاله زندگی ام بود. امیدوارم که از آن بدتان نیاید. برویم سراغ نتیجه گیری کلی. همان طور که در بخش مربوط به گیم پلی بازی به طور کوتاهی اشاره کردم جدا از این که ساخت یک بازی مثل بخش اول  The Last of Us یعنی عنوانی با بالاترین کیفیت ممکن کار بینهایت سختی است که شاید فقط ۲-۳ بازیساز از پس آن برآیند، ساخت یک دنباله شاهکار که حتی در همان سطح عمل کند (چه برسد بهتر هم باشد) چندین برابر سخت تر و دشوار هم هست و برای همین است که ارزش ساخت و کسب متای ۹۵ و ۹۶ برای The Last of Us: Part 2 خیلی خیلی تحسین برانگیزتر از عنوان نخست است و باید این موضوع را باز کنیم و خدمت شما عرض کنم چرا اینطور است. در دنیای بازی ها و مخصوصا در مورد فرنچایزهای دارای عناوین نخست بسیار عالی، خیلی وقت ها شاهد موضوعی بوده ایم (که البته اصلا ثابت و همیشگی نیست) و آن کاهش کیفیت در نسخه های جدید نسبت به عناوین اولیه آن فرنچایز است و خیلی مواقع دیده ایم که نسخه اول یک فرنچایز، فوق العاده برتر و زیباتر از مثلا نسخه سوم آن هستند و عناوین جدیدتر انگار آن تازگی و طراوت نسخه های اولیه را ندارند لااقل از دید منتقدان. می دنید چرا می گویم لااقل از نظر منتقدین؟ جون اینها بر عکس اکثر گیمرها، واقعا خیلی وقت ها تکلیفشان با خودشان معلوم نیست و انگار دقیقا مثل آن مردک “واقعا” محترم، فراستی، فقط نشسته اند که ببینند سازندگان برای نسخه های بعدی یک سری چکار می کنند و دقیقا بگویند برعکسش باید انجام می شد! یعنی واقعا گاهی در این مورد به سازندگان حق می دهم. چرا؟  وقتی سازنده ای مثل ناتی داگ می خواهد نسخه جدید یک فرنچایز موفق و فراتر از شاهکار مثل The Last of Us را بسازد واقعا شاید در ابتدا و با دیدن رفتار منتقدین نمی داند که باید دقیقا چه کاری انجام دهد تا منتقدین راضی شوند (شاید نهایتا تصمیم درست را بگیرند ولی خب اینها ناتی داگ هستند و یکی دو تا هم مثلشان وجود ندارد). اگر بیایند و با المان های موفق و شاهکار عنوان اول یک بازی جدید خلق کنند و تنها کیفیت گرافیکی و .. بازی را ارتقا دهند که منتقدان انگ تکراری بودن به آن بازی می زنند و از نمره آن کم می کنند در حالی که با خود نمی گویند چرا سازنده باید اصطلاحا به ترکیب تیم برنده دست بزند و بازی موفق خود را کلی تغییر دهد؟ مثالهای زیادی مثل Gof of War Ascension و Deus Ex Mankind Divided داریم که بسیار شبیه به عنوان بی نظیر و شاهکار قبلی بودند و واقعل معرکه بودند ولی منتقدین گفتند چرا مثل شاهکارهای قبلی هستن! حالا تازه این در حالتی بود که بازی تغییر نکند.

سونی بار دیگر ما و طرفداران و علاقمندان پلی استیشن را با هدیه ای روبرو کرد که از الان رفت توی فاز بازی سال شدن و به والله قسم که این هیترها (هیترهای هنر ناب) حق دارند واقعا ندانند چکار کنند. چقدر بکشند. چقدر تمام صحبتشان بشود بازی های دیگران و به جای نازیدن به بازی های خودشان بروند سراغ یوزر اسکور بازی رقیبشان که از الان رفته برای کاندید بازی سال شدن. چقدر دست به دامن منتقدین شدند و آخرش همان ها دادند ۹۶ کمی از نفرت وجودت کم کن. به کرک داون ۳ می دهی ۱۰ و می روی در یوزر اسکور به لست ۲ صفر می دهی. تو دشمن هنر هستی و حالا بعد از این موفقیت عظیم The Last of Us: Part 2 رو سیاهی رویت مانده.  عیبی ندارد. همان طور که نسخه یک را گذراندی و زندگیت ادامه داشت این نیز می گذرد و تا چند ماه دیگر احتمالا یازی سال می شود و یک ضربه دیگر می خوری ولی باز هم ادامه خواهی داد، ولی سعی کن با نیروی عشق باشد نه نفرت. چون The Last of Us: Part 2 را هنوز خیلی باهاش کار دارید و داریم. می دانی چرا اینها به را شما می گویم. چون واقعا رفتارتان رشت و زننده بود در مورد یک اثر هنری.

حالا برویم سراغ حالت بعدی تا ببینید چقدر مسخره است اوضاع. حالا اگر سازندگان بیایند و بازی را در نسخه جدید کاملا نو کنند و کلی المان های جدید بیاورند و تغییرات زیادی در بازی به وجود بیاورند، همین منتقدان می گویند ای بابا این بازی دیگر نامش The Last of Us: Part 2 و از این فرنچایز نیست، یعنی حسابی به این که چرا بازی مانند قبل از المان های موفق خود استفاده نکرده است و کلی تغییر کرده است، گیر می دهیم و سازندگان را سرزنش می کنیم که آقا ریشه ها کجا رفت؟!! شما بگرد عزیز من، ریشه ها رو می بینی دقیقا کجا رفته… یعنی کامل می بینی ها. پیدا نکردی بیا بهت بگم کسکم. خلاصه که اینها را گفتم که فقط ببینید کاری که ناتی داگ می کند چقدر مرگبار و سخت است.  چقدر اعضای ناتی داگ نابغه هستند که در ساخت  The Last of Us: Part 2 دقیقا طوری عمل می کنند که بازی هم المان ها و شالوده قدیم خود را حظ کرده باشد و از طرف دیگر یک عنوان با فضایی جدید و حال و هوا و مکانیک هایی نو را عرضه کنند تا بتوانند طرفداران و منتقدان را راضی نگاه دارند. آنها به قدری این حد وسط را دقیق دقیق نگه می دارند که دهان همه بسته باشد و در نهایت The Last of Us: Part 2 بیاید و  متای ۹۶ بگیرد. حتی اگر به رویمان هم نیاوریم اما در دلمان خوب می دانیم که در سال های اخیر (و مخصوصا در مورد نسخه های جدید فرنچایزی که شماره اول آن استثنایی و فوق العاده بوده است)، آن قدر سطح انتظارات ما به خاطر این سایت ها و متا و نمرات و … نسبت به دوران گذشته بالاتر رفته است که انتظار داریم وقتی یک عنوان در شماره اول برای ما خاطرات شیرینی رقم زده است در شماره های بعدی نه تنها خاطرات شیرین تری را برای ما خلق کند بلکه انتظار هم داریم تا نسخه جدید هم مانند بازی قبلی باشد و هم یک بازی جدید باشد، اما آیا دقت کرده اید که ما فقط می خواهیم، اما نمی دانیم چطور باید چنین کاری را عملی کرد و فکر نمی کنیم که آیا اصلا این خواسته منطقی است یا خیر؟ بله خب اگر موضوع در مورد ناتی دلگ و سونی و ۲ شماره ی The Last of Us شدنی است “زیرا اعضای ناتی داگ فقط جلوی ما شکل انسان هستند وگرنه در اصل هیچ کدومشون آدم نیستن بلکه یک ربات هایی با هوش و نبوغ جند هزار سال بعد هستن، اما خب از بقیه که این انتظارو نداشته باشید عزیزان ناتی داگ فقط یه دونه اس!”

مطمئنم که وقتی دارید این شاهکار را تجربه می کند و آدرنالینتان حسابی به سقف چسبیده است با خود می گویید “بابا این اگه هنوز نسل هشته پس تا حالا چکار می کردیم؟ آیا در یک نسل میان نسلی بودیم مثل نسل ۷.۵ که تازه رفته نسل ۸؟ یا این که نسل هشتم با همین یک عدد The Last of Us: Part 2 اساتید را راضی کرده تا جهشی بخواند و یک جا برویم نسل ۹؟!”

خلاصه این که سونی بار دیگر ما و طرفداران و علاقمندان پلی استیشن را با هدیه ای روبرو کرد که از الان رفت توی فاز بازی سال شدن و به والله قسم که این هیترها (هیترهای هنر ناب) حق دارند واقعا ندانند چکار کنند. چقدر بکشند. چقدر تمام صحتبشان بشود بازی های دیگران و به جای نازیدن به بازی های خودشان بروند سراغ یوزر اسکور بازی رقیبشان که از الان رفته برای کاندید بازی سال شدن. چقدر دست به دامن منتقدین شدند و آخرش همان ها دادند ۹۶ کمی از نفرت وجودت کم کن. به کرک داون ۳ می دهی ۱۰ و می روی در یوزر اسکور به لست ۲ صفر می دهی. تو دشمن هنر هستی و حالا بعد از این موفقیت عظیم The Last of Us: Part 2 رو سیاهی رویت مانده.  عیبی ندارد. همان طور که نسخه یک را گذراندی و زندگیت ادامه داشت این نیز می گذرد و تا چند ماه دیگر احتمالا یازی سال می شود و یک ضربه دیگر می خوری ولی باز هم ادامه خواهی داد، ولی سعی کن با نیروی عشق باشد نه نفرت. چون The Last of Us: Part 2 را هنوز خیلی باهاش کار دارید و داریم. می دانی چرا اینها به را شما می گویم. چون واقعا رفتارتان رشت و زننده بود در مورد یک اثر هنری.

یک حقیقت هم برایتان می گویم تا با زندگی واقعی بیشتر روبرو شوید و بدانید در دنیای گیم و زندگی ما چه خبر است: “الان اعضای ناتی داگ بازییشون ۹۵-۹۶ شده و دارن عشق و حال میکنن مثل همیشه. سونی بازیش داره یکی از بهترین فروش های تاریخش رو تجربه می کنه و احتمالا بازیش دوباره بازی سال میشه و طرفدارا حساب راضین مخصوصا با پلی استیشن ۵. طرفداری سونی در حال تجربه The Last of Us: Part 2 هستن و عشق و حال و افتخار به بازی که احتمالا بازی ساله. اما هیترها عزیز متنفر از هنر که دو ساله تمام تلاششون رو برای شکست بازی کردن که باز اسیر موفقیتش نشن و حسابی روسیاه شدن، رفتن بدو بدو به سمت یوزر اسکور صفر دادن به بازی با متای ۹۵. راستی در همین حین هم ما داریم کیف می کنیم با بازی. اگر دیدی که یک نفر می گوید این بازی “ضعیف و به دردنخور و فلان” است همان جا در دلتان مطمئن شوید که از نزدیک هایش هم رد نشده است و ننشسته چند ساعت درست بازی کند.”

در نهایت مطمئنم که وقتی دارید این شاهکار را تجربه می کند و آدرنالینتان حسابی به سقف چسبیده است با خود می گویید “بابا این اگه هنوز نسل هشته پس تا حالا چکار می کردیم؟ آیا در یک نسل میان نسلی بودیم مثل نسل ۷.۵ که تازه رفته نسل ۸؟ یا این که نسل هشتم با همین یک عدد The Last of Us: Part 2 اساتید را راضی کرده تا جهشی بخواند و یک جا برویم نسل ۹؟”

[تعداد: 0   میانگین:  0/5]
مشاهده بیشتر

علی زمانی

جی اس ام دیجیتال یک رسانه‌ی آنلاین با موضوع فناوری و سبک زندگی مدرن است که در بهمن سال 1397توسط علی زمانی ایجاد شد. تیمی از کارشناسان و افراد متخصص در حوزه‌های فناوری، بازی‌های کامپیوتری، فرهنگ‌ و هنر و سبک زندگی در جی اس ام دیجیتال دور هم آمده تا بهترین و کامل‌ترین مرجع اخبار و مقالات این حوزه‌ها را در اختیار کاربران قرار دهد حالا ما این‌جاییم. آمده‌ایم فردا را آغاز کنیم. آمده‌ایم چشم‌انداز فردا را برای‌تان ترسیم کنیم. با جی اس ام دیجیتال فردای دنیای فناوری برای‌تان روشن‌تر می‌شود. فردا این‌جا آغاز می‌شود.

نوشته های مشابه

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بستن
بستن
رفتن به نوار ابزار