نقدوبررسی فیلم وسریال
نقد و بررسی زنان کوچک (Little Women) فیلمی سرشار از عشق و احساس
خانم گرویگ (Gerwig)، از آنجایی که یک متن قوی در اختیار داشته، تا حدودی راحتتر توانسته بر مبنای آن فیلمنامهای قوی بنویسد؛ هرچند که رمان از یک پیرنگ خطی و ساده برخوردار است و حوادث داستان سرراست و مستقیم هستند اما کارگردان برای جذابیت بیشتر، تصمیم گرفته تا سکانسها را بیش از حد به هم بریزد. اگرچه این موضوع باعث شده تا «زنان کوچک» تقریبا دارای ترتیب خاصی نباشد و فیلم را شاید جذابتر و حرفهایتر جلوه دهد اما در بسیاری مواقع باعث سردرگمی بیننده میشود و بسیاری از کسانی که کتاب را نخوانده باشند ممکن است از این وضعیت گیج شوند. علاوه بر این، کارگردان شخصیتهایی نسبتا بزرگ سالتر از شخصیتهای چهار خواهر رمان برای فیلم استفاده نموده است.
دختران خانوادهی مارچ (March)، مانند هر دختر دیگری برای خود خواب و خیالها و آرزوهایی دارند. مگ (Meg)، دختر بزرگ خانواده است که دوست دارد هنرپشه شود. رابطه او با دیگر افراد خانواده و بخصوص با شخصیت اصلی فیلم، یعنی جو (Jo) یک رابطهی عاطفی عمیق است. مگ دختری آرام و خوش قلب است که همانند خواهرانش دوست دارد در آینده معروف و پولدار شود اما ناگهان عشق از راه میرسد و بر صحرای دلش خیمه میزند.
جو، در حقیقت شخصیت اصلی فیلم زنان کوچک و تا حدودی عقل کل خانواده نیز هست. او که بزرگترین هدفش در زندگی فقط پول درآوردن و شهرت بوده، دارای دو شخصیت است؛ یکی شخصیتی که باید باشد و دیگری شخصیتی که در ظاهر دیده میشود. او خودش آرزو میکرده پسر باشد و بیشتر کارها و اعمالی که از او سر میزند، نه تنها خیلی دخترانه نیست بلکه اگر لباس پسرانه به تن میداشت، انگار یک پسر واقعی میبود.
در سکانسهایی که لوری به او اظهار علاقه و حتی عشق میکند متاسفانه رفتارهای جو بسیار ناامید کننده است. جدای از شخصیت خاص او، کمتر دختری را میتوان پیدا کرد که اگر در چنین موقعیتی قرار گیرد، با چنین لحن تند و تیز و بسیار قاطعانه، به لوری پاسخهایی به دور از هرگونه احساسات لطیف بدهد و به هیچ عنوان حتی ذرهای هم تحت تاثیر سخنان عاشقانه او قرار نگیرد.
دربارهی شخصیت جو در فیلم زنان کوچک ناگفتههای زیادی وجود دارد که در این مجال نمیگنجد اما بازی خانم سورشا رونان (Soarise Ronan) در نقش جو بسیار درخشان و قابل تحسین است و تا جایی که به بازیگری در نقش جو به او مربوط می شود، بسیار خوب از عهده ی کارش برآمده است.
شاید از آنجایی که خود کارگردان نیز یک خانم است، تشابهاتی میان زندگی خودش و جو وجود داشته باعث شده تا بتواند دیدی عمیقتر به روانکاوی شخصیتهای این داستان داشته باشد که از جنس خودش هستند و همچنین مشترکات زیادی ممکن است میان زندگانی هر دو وجود داشته باشد.
بث (Beth) سومین دختر خانواده است. او دختری خجالتی، آرام، مهربان و عاشق موسیقی است و آرزو دارد یک پیانوی خوب داشته باشد. او شاید تنها شخصیت خجالتی فیلم است و اهل دعوا و سر و صدا و حتی شرکت کردن در مهمانیها نیز نیست. او بیشتر دوست دارد در منزل بماند و با پیانوی قراضه و معیوبش سرگرم باشد.
بث یکی از معدود شخصیتهای داستان است که خانم گرویک توانسته به بهترین وجه شخصیت او را بسیار ملموس و همانند شخصیتی که در کتاب دارد، به تصویر بکشد. شخصیت دوست داشتنی او چه در کتاب یا فیلم زنان کوچک از همان اول احترام خواننده و بیننده را نسبت به خودش جلب میکند. البته نقش بث به اندازهای که در فیلم شاهد آن هستیم، در کتاب پر رنگ نیست. صحنههایی که او در زمان مریضی بازی کرده سرشار از احساس و حس همدردی و از زیباترین و بیادماندنیترین سکانسهای فیلم است. ای کاش خانم گرویگ چند سکانس اولیه آشنایی او با آقای لورنس پیر را کمی با حوصلهی بیشتر و بر اساس ماجراهای کتاب به تصویر میکشید.
امی (Amy) آخرین دختر خانواده است که در کتاب ۱۲ سال سن و چشمان آبی و موهای طلایی دارد. او دختری خونگرم و پرجنب و جوش است که علاقهی زیادی به نقاشی دارد و دوست دارد همیشه همراه خواهرانش مگ و جو به مهمانیها و تئاتر برود اما در اکثر مواقع، جو او را با خود نمیبرد و میگوید یا او را دعوت نکردهاند یا آمدن به آنجا برای سن او مناسب نیست و باعث بگومگو و گاه دعوا و مشاجرههایی میشود که در روحیهی او تاثیر بدی نسبت به جو میگذارد؛ تا جایی که در اواخر فیلم وقتی لوری به او پیشنهاد ازدواج میدهد با حسرتی کاملا آشکار به او میگوید:
«تموم زندگیم، توی همه چیز، پشت سر جو بودم، حالا شخصی نمیشم که چون فقط نمیتونی با او (جو) باشی، میری سرغش، نه، این کار رو نمیکنم. ترجیح میدم با کسی باشم که همیشه عاشقم بوده!»
از دیگر شخصیتهای فیلم زنان کوچک خانم مارچ است. زنی بسیار خونگرم و مهربان که حتی یک بار هم ناراحت نمیشود؛ نه از غم و غصههایش شکایت میکند، نه از مشکلاتش، نه از دوری شوهر احساس رنج میکند و… کلا شخصیتی عروسکی دارد که حتی در خانه هم خیلی حضور پر رنگی ندارد و بیشتر از رسیدگی به زندگی خانوادگیاش، زندگی خود را وقف فراهم کردن وسایل برای سربازانی که در جنگ شرکت دارند کرده است.
یک مادر گاه از دست کارهای فرزندانش جیغ و داد میکشد و ناراحت میشود یا از غم دوری و دلتنگی شوهرش در خفا دو قطره اشک میریزد اما خانم مارچ، از همهی این اتهامات مبراست! شخصیتی ایستا و خام. انگار خیلی عضو آن خانواده نیست. در سکانسی وقتی جو با او درد دل میکند و میگوید که نمیداند چرا تا این اندازه عصبی میشود که میتواند به هرکسی صدمه بزند و از این کار لذت ببرد، خانم مارچ میگوید:
«منو یاد خودم میاندازی.»
«ولی تو هیچوقت عصبانی نیستی!»
« من تقریباً هر روز زندگیم عصبیام.»
«واقعاً میگی؟»
«آدم صبوری نیستم ولی با چهل سال تمرین کردن تونستم یاد بگیرم بر عصبانیتام غلبه کنم.»
این مشخصهی یک شخصیت پویا و قابل قبول است اما این سخنان خانم مارچ از آنجایی که از او هیچ تصویر عملی در این رابطه در فیلم موجود نیست، بیشتر به شعار شباهت پیدا میکند در حالی که کارگردان میتوانست همین سخنان غیر قابل باور خانم مارچ را حداقل در چند سکانس کوتاه، در عمل نشان دهد.
و اما آخرین فرد خانواده، آقای مارچ است که در فیلم زنان کوچک حضور چندانی ندارد. البته در رمان می الکات نیز پر فروغ ظاهر نمیشود اما حضورش همیشه احساس میگردد و پس از بازگشت به منزل تا حدودی در پیشبرد داستان مشارکت دارد.
همچنین اشاره کنیم که لوری، پسر ثروتمندی است که پدرش را از دست داده و با پدر بزرگ سختگیرش زندگی میکند. بازیهای لوری بسیار جذاب است و او به راحتی از انجام نقشی که بر عهده گرفته بر میآید. بخصوص در نیمهی دوم فیلم که بازی بسیار روانی را به نمایش میگذارد. او چه در مقابل جو و چه در کنار امی، بسیار زیبا نقشآفرینی میکند و تنها مشکل شاید لباسهایش باشد که برازندهی یک شخصی که از خانوادهی ثروتمندی است، نباشد.
پدر بزرگ لوری آقای لورنس (Lorence) هم که قاعدتا باید شخصی سختگیر و یا به قول بچههای مارچ آدم ترسناکی باشد، برخلاف چنین تصوری، در نقش پیرمردی مهربان، دلسوز و بدون جبروت ظاهر میشود اما از نظر بازیگری در نقشی که بر عهده دارد کاملا راحت و طبیعی بازی میکند و این که شخصیت او خوب پرداخت نشده بیشتر به فیلمنامه و کارگردان باز میگردد. در کتاب می الکات تا این اندازه مهربان و دوست داشتنی نیست.
جان بروک (John Brook) نیز در صحنههایی که ایفای نقش میکند از عهدهی نقش خود خوب بر میآید اما اصولا بازیگرانی که در نقشهای کوتاه حضور پیدا میکنند، فرصت چندانی برای هنرنمایی پیدا نمیکنند.
پروفسور بائر (Bhaer) اصلا یک وصلهی ناجور در این فیلم است! در کتاب می الکات، او مردی چهل ساله است اما در فیلم زنان کوچک، بازیگری بسیار جوان نقش او را بازی میکند که به هیچ عنوان جالب نیست. سکانسی که پروفسور میخواهد به شهرش بازگردد و جو به اتقاق دیگران با کالسکه به دنبالش میرود، به صورت ماجرایی امروزی شده در آمده و قدری از ارزش کار میکاهد و بیشتر به بچه بازی شبیه است چون چنین حرکاتی در ۱۵۰ سال پیش متداول نبوده و حتی در کتاب هم به صورت ماجرایی بسیار محترمانه شرح داده شده است.
در این فیلم کارگردان از نمایهای نزدیک و دیالوگهای بسیار استفاده کرده تا تاثیرگذاری اثر را بیشتر نماید. چه بسا اگر از نماهای باز استفاده بیشتری میشد بر زیباییهای فیلم زنان کوچک بیشتر میافزود و باز اگر از تعداد بیشمار دیالوگها اندکی کاسته میشد، بدون شک مجال بیشتری پیدا میکرد تا بسیاری از ماجراها را بجای حرف زدن شخصیتها، در عمل نشان دهد که بر ارزشهای فیلم میافزود.
تصویربرداری بسیار خوب و آهنگسازی متناسب با فضای فیلم، بر زیبایی آن میافزاید و جای تقدیر دارد. به هر حال هیچ فیلمی خالی از ایراد نیست و در پایان یک بار دیگر باید گفت که این فیلم در چنین شرایطی که بازار فیلمهای تجاری و گاها کم ارزش بسیار گرم بوده و هر روز نیز تعداد بیشتری از این نوع، جولان میدهند، بدون شک، یک موهبت است و نقد منصفانه نیز چیزی از ارزشهای آن کم نمیکند.