بازیفیلم وسریالگیمینگ
برترین فیلمهای ساخته شده براساس بازیهای ویدیویی؛ تصویر در تصویر
در ابتدا باید ذکر شود که اساساً چیزی به نام فیلم خوب مبتنی بر بازیهای ویدیویی وجود ندارد! شاید عجیب به نظر برسد که در اول یک مقاله در همین رابطه، اظهاری نظری بس مخالف را ارائه داد اما این واقعیت محض است. بازیبازان حقیقی که به هر دو حوزه بازیهای ویدیویی و آثار سینمایی علاقهمند و معمولاً سرگرم آنها هستند، به خوبی میدانند که ایده ساخت فیلم از روی عناوین این صنعت تا چه حد میتواند قابل پیشبینی باشد. شاید بتوان بزرگترین مشکل فیلمهای سینمایی این دسته را، بازی نبودن آنها برشمرد؛ این هم دومین اظهار نظر عجیب تا به اینجا!
در واقع بزرگترین مزیت بازیهای ویدیویی قابلیت بالای تعامل با آنها است که فیلمهای سینمایی آن را کاملاً از بین میبرند. از طرفی وقتی از یک بازی موفق اثری در رسانه دیگری تولید میشود، نمیتوان داستان، جزئیات و موارد کاملاً مرتبط و آشکار بازی را درون فیلم انجام داد چرا که مخاطب از تکرار مکررات لذتی نمیبرد. بنابراین سازندگان فیلمهای یاد شده، مجبور به استفاده از موارد دیگری میشوند؛ متاسفانه این «موارد دیگر» تاکنون هرگز قادر به شکل دادن یک اثر سینمایی قوی با بهرهگیری از معجزههای هالیوود نبودهاند و بارها و بارها درجا زدهاند؛ شاید اگر یک بازی، با خصیصههای اصلی فیلمهای ماندگار و معجون اصلی سینما ساخته شود، شرایط تغییر کند.
حال به بهانه ساخت فیلم Uncharted و مجموعه The Last of Us که از بازیهای بینهایت مهمی اقتباس میشوند، در ادامه به فیلمهایی نگاه خواهیم داشت که با وجود تمام کم و کاستیهایشان، اندکی به تجربه شیرین بازیهای ویدیویی نزدیک شدند. در ضمن لازم به ذکر است که قسمتی از رتبهبندی این فیلمها براساس مجموع امتیازات مختلف انجام شده و این شخص به عنوان نویسنده تا حدود زیادی سلیقه خود را نیز در روند کار دخالت داده است. هر فهرست دیگری میتواند از زوایای مختلف قابل قبول باشد و در این زمینه بحثی نیست. گفتنی است که انیمیشنها در فهرستی که در ادامه مشاهده میکنید لحاظ نخواهند شد و تنها آثار لایو اکشن در کنار فیلمهای سینمایی قرار گرفتهاند.
۱۰. فیلم Hitman 2007
بر سر تصاحب شماره ۱۰ رقابت سختی در بر گرفته بود؛ با آن که نباید در این مقطع از هیچ فیلم دیگری نام ببرم که جذابیت لیست نابود شود، اما فیلم Assassin’s Creed 2016 حتی نسبت به نسخههای ضعیف این سری هم حرفی برای گفتن ندارد. این فیلم آن قدر ما را ناامید کرد که حتی کاربر میتواند پس از نگاه کردن آن، قید بازیهای ویدیویی مجموعه را هم بزند! از طرفی فیلم Hitman 2015 هم میتوانست با نسخه Hitman 2007 رقابت کند اما چنان در کلیشه فرو رفته است که به همین نسخه اکتفا میکنیم. Hitman 2007 در زمانی عرضه شد که نسخههای افسانهای مجموعه اصلی از جمله Blood Money در اختیار کاربران قرار داشتند.
مقایسه فیلم با کیفیتی که بازیهای مذکور و همانطور که ذکر شد، نسخه چهارم داشت، یک شوخی بیمزه است اما در دنیای فیلمهای ضعیف اقتباس شده از بازیهای ویدیویی، یک نعمت بزرگ به شمار میرود. محیط فیلم در مقایسه با بازیهای سری به خوبی طراحی شده بودند و پایان آن هم درگیرکننده بود اما بزرگترین مشکل آن، شخصیت اصلیش است. شخصیت اصلی سری اورجینال در مقایسه با شخصیت اصلی Hitman 2007، بازتابدهنده خصیصههای بیشتری از یک قاتل خون سرد است. اگرچه داستان فیلم یاد شده یک ارجاع واضح به داستان مجموعه بازیهای Hitman است اما اگر به لطف پایان خوبش نبود، طی ۵ دقیقه فراموش میشد. (البته اکنون هم خیلی سخت میتواند بیشتر از یک ساعت در یاد مخاطب باقی بماند)
۹. فیلم Warcraft 2016
برخلاف مجموعه بازیهای Warcraft ساخته شرکت بلیزارد، نسخه سینمایی این سری با تمام پتانسیلهایی که داشت، به سختی میتواند در رتبه نهم فهرست ما جا بگیرد. در این اقتباس برخلاف مجموعه بازیها که معمولاً بدون یک برنامهریزی قابل توجه حتی نمیتوان یک قدم برداشت، شخصیتها اکثراً هیچ برنامه خاصی ندارند و شاید اگر بحث جلوههای ویژه قابل توجه این فیلم وجود نداشت، اسمی از آن برده نمیشد.
از سوی دیگر کارگردان در انتخاب بازیگر از ایده عجیبی استفاده کرده است؛ او بازیگرانی توانا را در نقشهایی فرعی به کار گرفته است که نه تنها هرگز تاثیر بهسزایی ندارند بلکه عدم وجود و نقشآفرینی آنها نیز تغییر خاصی را در محصول نهایی ایجاد نمیکرد. از طرفی در خلال فیلم شما بارها و بارها احساس خواهید کرد که داستان به اتمام رسیده است!
اگرچه این موضوع اندکی عجیب به نظر میرسد اما کارگردان، فیلمنامه نویس و یا هرکسی که مسئول این موضوع به شمار میاید، از چندین نقطه اوج و فرود مختلف در اثر خود بهره برده است که هربار بیشتر از قبل بیننده را به این باور میرساند که هیچ خبری از یک پایان حقیقی و در خور مجموعه نیست. سرانجام پس از همه پتانسیلهایی که فیلم Warcraft از دستیابی به آنها باز میماند، جلوههای ویژه دردناکترین آنها است. ارکها، موجودات خیالی دیگر و محیط فانتزی فیلم در بهترین حالت خود قرار دارند اما اندکی هم به انتقال تجربه لذتبخش مجموعه بازیهای ویدیویی اقتباسی خود نزدیک نمیشوند.
۸. فیلم Mortal Kombat 1995
به زودی اثر جدیدی از این مجموعه منتشر خواهد شد که شاید ورق را بازگرداند اما نسخه سال ۱۹۹۵ حداقل بهترین فیلم اقتباسی از بازیهای ویدیویی نیست. فیلم Mortal Kombat 1995 از اولین آثار سینمایی بود که ایده شوم ساخت فیلم از روی بازیهای ویدیویی پرفروش را به صورت گسترده مطرح کرد. البته ایده ساخت چنین فیلمهایی اصلاً نامناسب نیست بلکه عواقب آن است که ما را به قسمت تاریک ماجرا و بدگمانی میکشاند. احتمالاً به راحتی بتوانید حدس بزنید که در سال ۱۹۹۵ گرافیک بازیهای ویدیویی چگونه بوده است. بازیبازان در آن سالها بیشتر از آن که به جلوههای بصری اهمیت بدهند، مشتاق تجربه طعم واقعی کیفیت و لذتی بالاتر از رسانههای مرسوم بودند.
بنابراین خشونت اغراق شده بازیهای Mortal Kombat بدون نیاز به گرافیک فکبرانداز و موسیقی سه بُعدی به آسانی آنها را تحت تاثیر قرار میداد. پس از آن که فیلم این مجموعه روی پرده سینماها پخش شد، بازیکنان میتوانستند نگاهی به آینده حوزه مورد علاقه خود داشته باشند. شاید شنیدن دیالوگهای معروف و خاطرهانگیز این سری در فیلم مذکور هنوز هم تجربه جالبی باشد اما همان زمان هم تحمل برخی از جلوههای ویژه و میدانی آن تا حدودی غیرممکن بودند. فرض کنید که یک فیلم براساس بازی ویدیویی مبارزهای، در نمایش شخصیتهای تخیلی و بعضی از درگیریها به شدت ضعیف یا حتی تا حدود خندهدار عمل کند؛ آیا علاقهای برای تماشای آن صحنهها باقی میماند یا کاربر به جای آن، دوباره به سراغ کنسول خود خواهد رفت؟
۷. فیلم Resident Evil 2002
زمانی که این فیلم در سال ۲۰۰۲ منتشر شد، برخی از بهترین نسخههای مجموعه اصلی منتشر شده بودند و بازیکنان هنوز وحشت مواجه با نمسیس را در خاطر داشتند. بنابراین چگونه میشد آن نسخههای افسانهای را پشت سر گذاشت و تجربهای بهتر را بسط داد؟ در واقع Resident Evil 2002 بیشتر از آن که بتواند بهتر از بازیهای ویدیویی این سری ظاهر شود، در جهت آنها حرکت میکرد. یک فضای سرد و مرموز در کنار شخصیتی که نمیداند چه کند و از کجا آمده است، همه دست به دست هم داده بودند تا یک ترس دائمی بر محیط فیلم حاکم شود. شخصیت اصلی فیلم، میلا یوویچ که آن زمان هنوز اسم و رسمی نداشت، دقیقاً همانند یک شخص غریبه و کاملاً جذابی به نظر میرسید که بیننده مدام به دنبال فهیمدن نکات بیشتر از او و جهانش بود.
با این حال عرضه فیلمهای بعدی تقریباً تمام زمینهپردازیهای محشر آن را نابود کردند و بیشتر از هنری بودن، به سمت تجاری بودن متمایل شدند. در حقیقت با وجود آن که این مجموعه زمانی که حتی مارول هم قادر به ساخت نسخههای متوالی از یک اثر نبود، ثابت کرد که میشود مخاطب را بارها و بارها با یک موضوع فراطبیعی و تخیلی همراه کرد. اگر پرسشهای ایجاد شده در نسخه اول، سبب ساخت دنبالههایی همانند Resident Evil 4 ولی این بار در دنیای سینما میشدند، شاید امروز طور دیگری از مجموعه فیلمهای Resident Evil یاد میکردیم.
جدای از کیفیت قابل قبول نسخه اول فیلم در استفاده از پتانسیلهای مجموعه بازیهای کپکام، پس از آن نمیتوان درون دنبالههایش نکات مثبت چندانی را یافت که منجر به شکلگیری ارتباطی با آن سری افسانهای شوند. اگر علاقهمندید که خود را در یک محیط رمزآلود و پر از سوال از جنس وحشتی تدریجی رها کنید، تجربه فیلم اول به شدت توصیه میشود؛ اما سعی کنید که پرسشهایتان را پیش خودتان نگه دارید و هرگز دنبال پاسخشان در دنبالههای بعدی و پرتعداد Resident Evil 2002 نروید. در غیر این صورت این حقیقت تلخ را متوجه خواهید شد که دنبالههای این فیلم، اصلاً ترسناک نیستند و در عوض به کابوس بازیکنان ژانر ترس، یعنی اکشن تبدیل شدهاند.
۶. فیلم Prince of Persia: The Sands of Time 2010
شاید شنیدن نام جیک جیلنهال به تنهای یک دلیل بزرگ برای تماشای فیلم Prince of Persia: The Sands of Time باشد اما خود نام این مجموعه به اندازهای ارزشمند هست که به چیز دیگری توجه نکرد. انتخاب جیک جیلنهال از لحاظ شباهت با شخصیت اصلی این مجموعه بازیها و البته با توجه مهارتهای بازیگری او به جرئت یکی از بهترین انتخابهای ممکن در این حوزه بوده است. جدای از جیلنهال، آیا بن کینگزلی، بازیگر نقش ماندگار «گاندی» نمیتواند بازیبازان را برای مدتی کوتاه از بازیها جدا و به سینماها بکشاند؟
مسلماً یوبیسافت هم با همین ذهنیت اجازه ساخت فیلم را صادر کرده است. جیلنهال در این فیلم همانند بازی وظیفه دارد که به وسیله یک خنجر و قدرتهای جادویی نفهته در آن، در روند زمان دست ببرد تا دنیا را نجات دهد.
با آن که نتیجه نهایی از تبدیل شدن به اثری ماندگار همانند اکثر بازیهای Prince of Persia باز ماند اما در مقایسه با اقتباسهای دیگر به اندازه کافی مهمتر و ارزشمند هست که باری دیگر به تماشایش بنشینیم و آن را در جایگاه هفتم این فهرست قرار دهیم. Prince of Persian: The Sands of Time با وجود تمام شباهتش با آثاری نظیری مومیایی و مشکلاتی که اغلب فیلمهای اقتباسی از بازیهای ویدیویی دچارشان میشود، ثابت میکند که بازیگران حتی در این حالت هم میتوانند نقشآفرینی خوبی داشته باشند. بزرگترین حسرت کاربران این دو حوزه شاید هدر رفتن پتانسیلهایی باشد که در سایه یک داستان خوب و پلاتهای عمیقتر قابل استفاده بودند.
۵. فیلم Rampage 2018
نسل هفتم بازیهای ویدیویی را شاید بتوان دوران شکوه کاربران این صنعت نامید. اما قضیه در آثار اقتباسی از بازیهای این بازه اصلاً اینطور نیست. نسل هفتم آن قدر اقتباسهای بدی را به چشم دید که به عقیده برخی، سازندگان چنین فیلمهایی سرانجام در نسل هشتم باید قید آنها را میزدند اما همانطور که از نام این تیتر مشخص است، این اتفاق رخ نداد. دوستان هالیوودی ما در طول تاریخ پرفراز و نشیب خود هرگز عقبنشینی نکردهاند و این دوره هم مانند یک نسیم تیز از کنار آنها گذشت. میتوان گفت که Warcraft 2016 اولین تلاش آنها بود و Rampage 2018 شرایط را به کل تغییر داد. با آن که بازی اصلی اقتباسی این فیلم به سال ۱۹۸۶ باز میگردد و احتمالاً اندک کمی از ما آن را تجربه کرده یا حتی به خاطر داریم تا به مقایسه بازی آن با فیلمش بپردازیم اما Rampage 2018 تلاشهایی ستودنی برای ارتقای کیفیت چنین آثاری دارد که فارق از زمان، میتوانند در بدترین حالت، خوب جلوه کنند.
داستان از آنجایی آغاز میشود که تعدادی هیولای غیرقابل کنترل، شهرهای جلوی راه خود را در شرایط ناگواری قرار میدهند و نیروهای امنیتی هم در این شرایط قادر به انجام کار خاصی نیستند، دواین جانسون، ستاره پولساز این روزهای سینما از طریق ارتباط خاصی که با یکی از این هیولاها دارد، شرایط را به گونه دیگری پیش میبرد. با آن که داستان خاصی در این بین دیده نمیشود و معمولاً شاهد نقشآفرینی یکسان دواین جانسون هستیم، این فیلم یکی از اندک آثار این بازیگر است که شهامت فرارفتن از موارد فوق کلیشهای را دارد. البته شاید فرا رفتن از این موارد فوق کلیشهای، تنها به کلیشههای قابل قبولتر ختم شود اما در یک فیلم اقتباسی از بازیهای ویدیویی اگر بتوان عناصر تکراری سینما (و نه بازیهای ویدیویی) را در حالت مناسبی به کار برد، حداقل ارزش تماشای تلاشهای سازندگان را دارد.
۴. فیلم Sonic The Hedgehog 2020
بیایید صادق باشیم؛ وقتی Sonic The Hedgehog 2020معرفی شد، نیمی از ما سرمان را به دیوار کوبیدیم و نیمی دیگر نیز گفتیم: «بله، این شما و این هم یک فیلم مزخرف دیگر!» اما به هر حال زود قضاوت کرده بودیم. سازندگان فیلم با مشاهده اولین واکنشهای هواداران به سرعت دست به کار شدند و برخی از جلوههای به کار رفته در فیلم و مسائل مورد نیاز را تغییر دادند. بازی جیم کری دوست داشتنی در کنار صداگذار سونیک یعنی بن شوارتز به قدری خوب از آب درآمد که حتی میشد بیشتر از یک بار به تماشای آن نشست! (۹۵ درصد از فیلمهایی که براساس بازیها ساخته میشوند را حتی یک بار هم نمیتوان مشاهده کرد) ماجراجوییهای سونیک در این نسخه سینمایی تاکنون منجر به برنامهریزی ساخت قسمت دوم شده است که در سالهای آتی شاهد آن خواهیم بود و اگر نسخه بعدی حتی مقداری هم از نتیجه فیلم Sonic The Hedgehog 2020 بهتر باشد، باید به آن تبریک گفت؛ زیرا در این صورت نه تنها بازیبازان خرسند خواهند بود بلکه سیلی از دنبالههای اصلی و فرعی هم برای آن روانه بازار خواهد شد که این به معنای پول بیشتر است.
فیلم مورد بحث دارای صحنههای خندهدار متناسب با بازی است که ویژگیهای سونیک در آن به خوبی نمایش داده میشود. نقش آفرینی جیم کری با آن که حتی به بهترینهای او نزدیک هم نمیشود اما به قدر کافی لذتبخش هست که به اتفاق خانواده یا دوستان بازیبازتان به تماشای آن بنشینید. خوشبختانه بزرگترین مزیت Sonic The Hedgehog 2020 این است که یک نمونه خیلی عادی از اقتباسهای بازیهای ویدیویی به نظر نمیرسد بلکه در جهت استفاده از فناوریهایی مانند CGI و موارد دیگر سینما، فیلم سرگرمکنندهای را تحویل میدهد که از محبوبیت انیمیشن سو استفاده نمیکند و کاربران را احمق به حساب نمیآورد.
۳. فیلم Pokemon Detective Pikachu
رایان رینولدز که تاکنون در نقشهای سینمایی مختلفی اعم از نسخهای افتضاح در Green Lanters تا مجموعه پرسود Deadpool قرار گرفته، نشان داده است که با وجود اشتباهات میتوان بازگشت وعالی عمل کرد (بخوانید Deadpool). او در راستای تلاشهای این اواخر، استعداد بزرگی در حوزه سینما و مخصوصاً این لایو اکشن به نمایش گذاشته است. رینولدز در این فیلم نقش پوکیمونی را دارد که به یک شخص دیگر در یافتن پدرش کمک میکند. بیشتر از همه باید اذعان کرد که بازی رینولدز شرایط را تغییر داده است اما جدای از آن نمیتوان به جو بسیار عالی فضای فیلم و تکنیک زمانبر CGI اشاره نکرد زیرا جذابیتهای خلق شده توسط آنها انکارناپذیرند.
به همین واسطه پوکمون و پوکمونهای دیگر به قدری زیبا طراحی شدهاند که نمونهشان را سخت میتوان پیدا کرد. بدون این چنین جلوههای ویژهای حتی بهترین صداگذاران هم کاری از پیش نخواهند برد. متاسفانه اکثر فیلمسازان در انتخاب چهره شخصیتهای اصلی خود به تعادل مناسبی نمیرسند و هربار گزینهای عجیبتر از قبل را نشانمان میدهند که پوکمون ابداً از این مشکل رنج نمیبرد. از سویی احساسات به کار رفته در Pokemon Detective Pikachu به جای این که کلیشهای باشند کاملاً تحسینبرانگیز و ستودنی هستند. البته اشتباه نکنید؛ این اقتباس لایو اکشن ذرهای هم نمیتواند روی شما تاثیر عمیقی برجای گذارد که ساعتها گریه کنید اما نیازی هم به آن نیست. همین که جو آن و شوخیهای رینولدز شما را میخندانند و احمقانه جلوه نمیکنند، فرسنگها پیشرفت محسوب میشود.
۲. فیلم Tomb Raider 2018
آنجلینا جولی اولین بازیگری بود که نقش لارا کرافت را در سینما به عهده گرفت. این بازیگر احتمالاً از لحاظ ظاهری هیچ چیزی از لارا کرافت دنیای بازیهای ویدیویی کم ندارد (از جهاتی حتی بهتر هم به نظر میرسد!) اما نسخهای که در سال ۲۰۱۸ عرضه شد، فراتر از دو فیلم بسیار معمولی قسمتهای پیشین ظاهر شد. آلیسیا ویکاندر که در این نسخه در نقش لارا کرافت ظاهر شد، بیشتر از این که به ظاهر زیبا اتکا کند، به لارا کرافت بودن تعهد داشت. در یکی از معدود اظهار نظرهای قطعی این لیست میتوان گفت که این فیلم بیش از همه آثار سینمایی مورد بحث، به شخصیت اصلی، روند تکامل او و از همه مهمتر مهارت بازیگری آن تاکید دارد.
در این فیلم هدف اصلی داستان نبوده است و این مورد را به راحتی میتوان از صحنههای نفسگیر ابتدای فیلم متوجه شد که در عوض جلوههای ویژه محض، به ویکاندر و بازی او میپردازد. این موضوع به روشنی مشخص میکند که سینما نباید برای اقتباس از بازیهای ویدیویی، در قلمرو آن پا بگذارد بلکه باید در قلمرو خود عالی عمل کند. به راستی فیلمسازها چگونه حین ساخت یک اثر اقتباس شده از روی کتاب عالی عمل میکنند اما حین ساخت یک بازی به بیراهه میروند؟ بازی تاثیرگذار بازیگر اصلی فیلم Tomb Raider 2018 ، آن را دقیقاً همانند نسخه اقتباس شده از آن یعنی Tomb Raider 2013، فراموش نشدنی و خارق العاده است. اگر اندکی به هر بخش دیگر از این فیلم و به همان اندازه شخصیتپردازی، به داستان نیز توجه میشد، ما اکنون در فاز دیگری به سر میبردیم و میتوانستیم با ذهن آزادتری نظر دهیم.
۱. فیلم Silent Hill 2006
فرقی نمیکند که در چه رسانهای در حال صحبت هستیم، با نام بردن از Silent Hill همه اشخاص دچار یک حسرت نامتناهی میشوند. فیلم اول مجموعه Silent Hill نیز در دنیای سینما از این قاعده مستثنی نیست. البته در این رتبهبندی باید تاثیر نسخه دوم مجموعه سینمایی و افتضاحی که به نام این سری محترم خلق شده بود را فراموش کنیم. کم و بیش همانند بازیهای ویدیویی این سری، بیننده در فیلم مورد بحث با خانوادهای همراه میشود که به صورت غیرمنتظرهای به یک شهر عجیب منتقل میشوند.
در نگاه اول این فیلم هیچ چیز بهخصوصی ندارد و ایده آن نیز حداقل درون بازی به خوبی استفاده شده است؛ حتی میتوان با بازگشت به دهه ۹۰، فیلمهایی با این استایل را مشاهده کرد که از جهاتی ترسناکتر هم هستند. از طرفی نسخه ماندگار ۲ مجموعه اصلی هنوز هم پس از نزدیک به دو دهه، در بخشهای مرتفع آثار وحشتناک هنر هشتم جای میگیرد و نمیتوان منکر آن شد. بنابراین چرا Silent Hill 2006 مستحق رتبه اول فهرست ما است؟
در حقیقت این نسخه از لحاظ استانداردهای سینمایی، ارجاع مناسب به منبع و ارائه یک داستان قابل قبول، در میان تمام فیلمهای دیگری که تاکنون از بازیهای ویدیویی اقتباس شدهاند، بهتر عمل میکند. برای مثال اگر به تجربه این مجموعه بازی پرداخته باشید، Pyramid Head همیشه یار و یاور شما است! این شخصیت در لحظه به لحظه حضور یا عدم حضورش ترسی را بر محیط جاری میکرد که تا مدتها قابل جمعآوری نبود. این ترس هنوز هم در ذهن و جان بازیکنان نسخه دوم موجود است و از شما چه پنهان؛ ما هرگز آن را فراموش نمیکنیم! فیلم Silent Hill 2006 به شیوه عجیب و باورنکردنی در ساخت Pyramid Head خارقالعاده عمل کرده است و تاثیر او در وحشت درون فیلم حتی از مجموعه اورجینال نیز فراتر میرود.
از این مورد هم که عبور کنیم، مه موجود در محیط، تعلیق، ترس و حتی تصویر کاور آن نیز در مسیر درستی قدم گذاشته بودند اما صد حیف که عناصرش تا به حدی عالی عمل نکردند که او را برای همیشه ماندگار بدانیم. Silent Hill 2006 از نظر نویسنده این مقاله بهترین فیلم اقتباس شده از روی بازیهای ویدیویی و نزدیکترین پله به کیفیتی است که بازیبازان انتظارش را دارند. با این که فیلم مذکور از لحاظ تاثیر نمیتواند فراتر از مجموعه اورجینال حرکت کند اما در میان همردههای خود یک نمونه بینقص به شمار میآید که هنوز بعد از ۱۵ سال تماشایی است.
در نهایت لازم به ذکر است که محدودیتهای این لیست از حضور برخی آثار جلوگیری کرد. Assassin’s Creed 2016 با وجود کیفیت نه چندان قابل توجهش میتوانست خودنمایی کند و از آن سمت انیمیشنهای ساخته شده براساس مجموعه Resident Evil و Final Fantasy کیفیت بسیار مطلوبی دارند که متاسفانه با ماهیت فیلم بودن در یک راستا قرار نمیگیرند و امکان حضور ندارند. به نظر شما کدام یک از این فیلمها اقتباس بهتری از مجموعه بازیهای ویدیویی هستند؟ فیلمی مد نظر شما است که استحقاق حضور را داشته باشد؟ جدای از اینها آیا به نظر شما بازیهای ساخته شده از روی فیلمهای سینمایی هم از نفرین مشابهی رنج میبرند؟